Samstag, 17. Dezember 2011

super slow motion


اگر پیشرفت تکنیک به همین شکل و سرعت جلو برود ، معلوم نیست که در آینده وضیعت انسانهای روی این زمین به چه طریقی خواهد شد!! مثلا همین دوربین های حركت آهسته

20.000 photo pro second
8 MB pro photo
16 GB storage pro second

این مقدار وحشتناک زیاد اطلاعات را باید کجا نگه داشت
میگم ، ما که در کشورمان اینترنت مثل slow motion کار میکنه توی چی این همه اطلاعات را جا میدیم

Freitag, 9. Dezember 2011

in Naples - Italy

Sorrento . . . . Salerno
از زیباترین خیابانهای کنار دریا در دنیا
خیابان های شیب دار و پر پیچ
سقوط آزاد روی صخره ها
دریای تیرنی - مدیترانه
Amalfi Coast

!!

Donnerstag, 24. November 2011

Dienstag, 22. November 2011

اهریمن Dom

مردمان شهرهای اروپایی قرون وسطی ، تا حتی اواسط قرن پیش ، بسیار مذهبی بودند و دین مسیحیت رواج خاصی داشت. به این دلیل تقریبا در هر شهری میتوان بغیر از تعداد بیشماری کلیساهای معمولی یک کلیسای جامع هم پیدا کرد که با عظمت و شکوه خاصی ساخته شده است. خیلی از مجسمه ها ، اشکال و سمبل های که در روی در و دیوار این کلیساها وجود دارند ، هنوز بدون تشریح می باشند و معلوم نیست که چرا مردم آنها را درست کرده اند>

نمونه جالبی را میتوان در کلیسای جامع شهر وتسلار در آلمان دید. در جلوی در ورودی ، زیر پای مریم مقدس ، نقش برجسته ای حکاکی شده است که در قسمت چپ ان چهره شیطانی دیده می شود که دست به گردن انسانی یهودی (از کلاه او معلوم است) انداخته است!! این یکی از سنبل های نفرت و کم ارزش کردن یهودیها از طرف مسیحیان در حدود سال ۱۹۰۳ بود. یهود ستیزی دست کم ۲۵۰۰ قدمت دارد. میگم خوبه که حالا مسیح خودش یهودی بود وگرنه قیامت میشد. راستی چرا چند تا قوم در جهان هستند که همه از آنها همیشه بدشان می آید. عجیبه

Freitag, 18. November 2011

منو ، مسافرت

ماجراجو جنگل و صحرا نیستم و بیشتر مسافرتهای کوتاه و شهرگردی را دوست دارم. دلم میخواهد تا آنجایی که میتوانم شهرهای مختلف را با ادم اشون ، خیابون شون ، امکان تاریخی شون وووو... ببینم. دنیایی بسیار شگفت انگیز و حیرت آوری داریم که هر چه بیشتر از ان میبینم ، بیشتر هم احساس میکنم که چیزی از ان ندیده ام!! امیدوارم که بتوانم هر سال تعدادی به این سوزنها اضافه کنم
Update: 01.05.2024

Asien
Indonesien [1]: Bali
Iran [
Thailand [1]: Bangkok

Australien
Australien [1]: Sydney

Afrika
Ägypten [3]: Hurghada, Sharm El Sheikh, Kairo
Marokko [1]: Agadir, Marrakesch
Tunesien [2]: Monastir, Tunis

Europa
Dänemark [1]: Herning
England [2]: London (2), Birmingham
Frankreich [6]: Paris (4), Annecy, Straßburg
Germany [
Griechenland [1]: Thessaloniki
Holland [3]: Amsterdam, Heijderbos, Zandvoort
Italien [7]: Palermo, Neapel, Mailand, Rom, Bibione, Venedig, Pisa (2), Florenz, Bologna, Luca, Volterra
Malta [1]: Valletta
Österreich [2]: Ischgl, Wien
Portugal [1]: Madera
Schweiz [2]: Genf, St-Gallus, Fiesch
Spanien [10]: Valencia, Ibiza, Palam, Tenerifa (2), Lanzarote, Mallorca, Barcelona (2), Jerez, Chiclana, Cadiz, Sevilla, Fuerteventura, Malaga, Torrox, Granada
Tschechien [1]: Prag
Türkei [8]: Side (3), Kemer, Istanbul (3), Konya, Antalya
Ungarn [4]: Budapest (4), Pecs (3)
Zypern [1]: Nikosia

Nordamerika
Kanada [1]: Niagara Fälle
USA [3]: Miami, San Francisco, Los Angeles , San Diego, Las Vegas, Grand Canyon, Washington D.C., New York 

Südamerika
Brasilien [1]: Rio de Janeiro
Karibik [1]: Kleine Antillen


Dienstag, 15. November 2011

منو ، شمال

در زمان طاغوت که سن من کم بود ، با خانواده سالی دو سه بار از جاده هراز به شمال میرفتیم. مقصدمان همیشه بابلسر بود. خیلی حال میداد و من خاطره بسیار خوبی از آنجا دارم. ما همیشه پلاژ دم ساحل کرایه میکردیم. پلاژحصیریمان ۳در۴ متر بود. یک کلمن کائوچوی هم داشتیم که خیلی کوچک بود که در ان پنیر و کره و میوه های مثل هلو میگذشتیم. تو عکسها هست!! صبحهای زود با صدای فروشنده محلی که با دوچرخه اش شیر و شیرمال و از اینجور چیزها حمل میکرد ، بیدار میشدیم. بعضی وقتها که به شهر بابلسر میرفتیم تا کلوچه و سیر ترشی بخریم ، قدمی هم در کازینوی آنجا میزدیم. من عاشق این بودم که آنجا دوچرخه کرایه کنم و در محوطه بزرگ آنجا سواری کنم. ان موقع بنظرم آنجا بهشت بود. امروز که به ان خاطرات فکر میکنم ، میگم حالا کازینوه بجهنم ، ولی پلاژها خیلی حیف شدند

Donnerstag, 10. November 2011

2 شفا بخش

مطالبی را که اینجا تحت عنوان تجربیات پزشکی خودم (!!) می نویسم ، در رابطه با من جواب داده است و شاید برای هر کسی صدق نکند

بیماری: سیاه شدن ناخن
دفعات: ۳ بار
درمان: زمستان سال پیش که انگشتم را لای در ماشین گذاشتم و شب اول از درد بیهوش شدم ، بهم این راه را پیشنهاد کردند. باید درهمان اوایل آسیب دیدگی یک سوراخ در روی ناخن ایجاد کرد تا خون زیرناخن خارج شود. به این طریق میشود از بوجود آمدن فشار در زیرناخن که موجب درد میشود جلوگیری کرد. سوراخ روی ناخن را میتوان با یک مته کوچک و یا با یک گیره کاغذداغ بوجود آورد! سه ماهی طول میکشد تا ناخن جدید کامل در بیاید. دقت کنید تا نکنه بجای تعمیر ابرو بزنید چشم را هم کور کنید



بیماری: لکه های پیری
تعداد: چندین عدد
درمان: لکه های کوچک ، قهوه ای رنگ ، روی صورت و دست ، متاسفانه علامت پیری! با کک ومک هم رابطه ی ندارد.
اینجور لکه ها معمولاً درمان نمي شود و نيازي هم به درمان ندارد. اما انهای که حتما باید یک اقدامی و درمانی انجام بدهند ، می توانند از این کرم (در حال حاضر بهترین) برای این مورد استفاده بکنند. فقط بدونید که لکه ها با مصرف یکی و دو بسته این کرم گران قیمت ازبین نمیروند


بیماری: گلودرد ساده
دفعات: بیشمار
درمان: این یک نسخه قدیمی اکراینی برای گلودردهای سطحی است: سیب زمینی بزرگی را آب-پز کنید و داغ داغ وسط آنرا که مثل پشمک میماند بخورد. روی ان چیز دیگری مثل مایعات نخورید. معجزه میکند. فقط موقع خوردن مواظب باشید که عوض درمان گلودرد ، سوختگی دهان هم به دردهاتون اضافه نشود

Donnerstag, 3. November 2011

Schweinehund

شده تا حالا یک کاری را که باید انجام دهید به بهانه های مختلف به عقب انداخته باشید؟ حتمن پیش آمده است. آلمانیها به تنبلی درونی انسانها اسم خاصی داده اند. خوک سگی!! مثلا می گویند: برای انجام اینکار باید به خوکسگی خود غلبه کنی. این لغت سنبل سستی اراده یک نفر است که جلوی انجام کارهای ناخوشایند برای او را می گیرد.
چند وقت پیش عصب سیاتیک بنده گرفت. دکترجون گفت: برو شبها که از کار برمیگردی ورزش کن. یه زره انجام دادم و تا یه زره خوب شدم ، خوک سگم آمد سراغم

Freitag, 7. Oktober 2011

درگیر آرزو

زیر یک آسمان ، فقط چند متر از هم دورتر ، انسانها آرزوهای متفاوت دارند. درگیریهای مختلف دارند. خوب این روال زندگیست. همه یک جورهای درگیر مسائل خودشان هستند. بعضی وقتها که حالم بد میشود ، فکر میکنم که دیگران هم میتوانند مشگل من را داشته باشند. پس من فقط تنها نیستم. آنوقت کمی بهتر میشوم. راستش هیچوقت فکر نمی کنیم که مرغ همسایه غازه!! شاید من دیگه زیادی واقعبین هستم. اما چیکار کنم. هیچ وقت حسرت چیزهای مادی را که نداشته ام نخورده ام. بعضی وقتها برای خودم هم عجیبه. نه علاقه ای به ماشین ، موتور ، لباس ، کفش ، ساعت و خیلی چیزهای دیگه. نمیدانم چرا

میگم نکنه همین غازه دلیل اصلی پیشرفته انسانها باشد و من

Freitag, 23. September 2011

in Sareyn - Iran

Eine kleine Stadt, سرعين, die wegen seiner sagenhaften Warmwasserquellen berühmt ist. Zumindest im Iran. Diese Quellen sprudeln wie eine Ölquelle ganze Zeit heiße Wasser aus dem Boden. Viele diesen Quellen haben zusätzliche Mineralien, die für irgendwelche Krankheiten heilend wirken.

Die Bäder sind nicht so picobello wie die Einrichtungen in Europa. Als ich mich endlich davon überredete, darein zu steigen, konnte ich es nicht mehr davon lassen! Es ist ein Sauna, Dampfbad, Thermalbad und Freibad, alles zusammen in einem. Phantastisch. Man kann als Anfänger zwar nicht lange drin bleiben, aber die 20 minutigen Badezeit sind Entspannung pur. Man wird einfach erlöst !!

Die bekanntesten Thermalbäder in Sareyn mit deren Wassertemperatur und die angeblichen Heilungskraft:
* Gavmish Goli – 46°C – Rheuma, Arthrosen, Tuberkulose, typische Frauenkrankheiten
* Sari Soo – 47°C – Rheuma, Arthrosen, Muskel- und Gelenkschmerzen
* Besh Bajilar – 45°C – Erkältung, Bauchschmerzen, Nerven, Muskelschmerzen
* General – 43°C – Rheuma, Arthrosen, Muskelschmerzen
* Qarah Soo – 44°C – Rheuma, Arthrosen, Nerven
* Qahveh Suei – 44°C – Rheuma, Arthrosen, Nervenkrankheiten

Die heißeste Quelle Mitteleuropas liegt in Aachen mit 74°C.

Mittwoch, 14. September 2011

بند کردن

داشتم فکر می کردم اگر تو سربازی این ۴۲ نوع مختلف بند بستن رو میشناختم ، حتما هر روز با یک مدل چکمه به رژه صبحگاهی میرفتم!! شبها که وقت زیاد داشتیم. می توانستیم هر روز یک مدل ببندیم. من که آن زمان فقط دو مدل بلد بودم: ضربدری یا مستقیم. راستی کدوم اینها درست تره: بند بستن یا بند کردن

Donnerstag, 8. September 2011

یخ

یکی از زیباترین نقاط آلاسکا آبدره
Tracy Arm
است که در ان منطقه یخچال های طبیعی حیرت برانگیزی مثل Sawyer
قرار دارد

!!

Freitag, 2. September 2011

منو ، تیم پرسپولیس

از همان بچگی که پدرم با من به استادیوم امجدیه می رفت و زیر ساعت می نشستیم و پروین را تشویق می کردیم ، بنده اتوماتیک دین پدر را متغبل شدم. بله ، من پرسپولیسی ام . یعنی راستش بودم. البته هنوز هم اگر فوتبالی را بخواهم ببینم ، ترجیح میدهم مسابقه پرسپولیس باشد. با اینکه هر دفعه عصابم حسابی خراب می شود ، اما بازم نگاه میکنم. در این چندین و چند سالی که فوتبال این مرز و بوم را پیگیری میکنم ، همیشه دنده عقب گرفتنمون یک جورایی بهتر از دنده جلومونه!! نه میشه و نه نمی خواهیم که بشه
یاده خوش دوران ردیف دوم و سوم این عکس بخیر. چه حالی میداد

Dienstag, 23. August 2011

تاریخ

داشتم توی مسافراتمون تاریخ ایران را به زبان وتفسیر آلمانی می خواندم که بچه ها ازم پرسیدند که چه میکنم؟ گفتم تاریخ میخوانم. در ادامه با اشتیاق زیاد گفتم که نمیدانید چه چیزهای جالبی درباره این شاه های ایرانی نوشتند. با بی علاقه گی عجیبی پرسیدند: خب که چی! حالا کدومشون بیشترین ترکمون را به ایران زده!! جاخورده گفتم: فکر کنم همشون سر تا پا یک کرباس بودند. اما رو دست فتحعلی نتوانست کسی بیشتر
دیدگاه های آلمانی ها را خلاصه شده اینجا یادآور شدم چونکه بنظرم: تاریخ را باید به یاد آورد. باید به خاطر سپرد. بدون ان سرنوشت آیندمان را مفت به دست تقدیر می سپاریم

و البته نگذریم از کسانی مثل عباس میرزا که طبق تعریف تاریخ با شرافت حکومت کردن

Dienstag, 16. August 2011

Harry.Potter

بعضی ها عجیب دنبال چیزهای نو و تازه درآمده هستند و می خواهند آنرا سریع داشته باشند. بنده در اینجور کارها بسیار کند هستم!! برای مثال هنوز هم نه ایفون دارم و نه موبایلم تازه ترین مدله. در رابطه با کتاب و فیلم هری پاتر هم به همینگونه بود. یه ده سالی می شود که بیرون آمده است ، اما من تازه چند هفته پیش ان هم به همت دختربابا به دیدن فیلم های او پرداختم. با وجود اینکه فیلم هایش بنظرم در داستان و ساخت جالب هستند ، فکر نمی کنم که آدم از ندیدن آنها چیز خاصی را از دست بدهد. اما از یک چیزفیلم بسیار خوشم آمد و ان ایده ی عکسهای متحرک در روزنامه ها و یا در تابلوهای روی دیوار بود. شاید واقعا یک روزی به واقعیت بپذیرد


Mittwoch, 3. August 2011

1 شفا بخش

مطالبی را که اینجا تحت عنوان تجربیات طبی خودم (!!) می نویسم ، در رابطه با من جواب داده است و شاید برای هر کسی صدق نکند
بیماری: زگیل
دفعات: ۳ بار
درمان: قطعه ی از چسب مخصوص <گوتا پلاست> را (فقط به اندازه زگیل) کنده و روی زگیل می چسبانیم و با باندی یا نواری میبندیم ، تا چسب محکم و بدون حرکت بماند. بعد از ۳ روز چسب را کنده و با تیغ مخصوص روی زگیل را ، که حالا پوست مرده شده ، تا جای ممکن می تراشیم. بعد روی زگیل ۲ قطره از داروی <تویا> میچکانیم. رویش را چسب معمولی زده و یک شب تا صبح میگذریم اثر کند. صبح دوباره از اول شروع میکنیم: چسب مخصوص ، ۳ روز صبر ، تیغ مخصوص و قطره روی ان. این کار را باید بدون وقفه به مدت طولانی ادامه داد. من یک بار ۷ ماه لازم داشتم. عین زگیل ، مگه میرفت

بیماری: شپش
دفعات: ۳ بار
درمان: موها را باید درحالت خشک با داروی <گلد گیست> کاملا خیس کنید و سپس ماساژ داد. مسلما موهای بلند احتیاج به مقدارداوی بیشتری دارند تا کاملا خیس بشوند. حداقل ۴۵ دقیقه باید دارو روی موها اثر کند. پس از ان باید موها را با آب گرم آبکشید. بعد از ان هم می بایست با شانه مخصوص اینکار موها را با دقت و حوصله تمام از بالا به پایین شانه کرد که چندان کاره راحتی نمی باشد. معمولا یکبار مصرف این دارو کافی است. اما بهتر است برای اطمینان بیشتر ، بعد از ۳ روز این درمان تکرار شود. تمامی افراد خانواده نیز باید برای اسايش‌ خاطر این درمان را انجام دهند. کلیه لباس های مصرف شده ، ملافه ، لحاف و لوازم پارچه ای باید بلافاصله ۹۰ درجه شسته شوند. اسباب بازیها و دیگر وسایل پارچه ای باید برای ۳ ماه در نایلونی در انباری نگهداری شوند
راستی: برای مو موثرترین راه کچل کردن است. والا

بیماری: بوی بد دهان
درمان: به نظر من فقط ۵% علت بوی بد دهان بیمارهایی مثل سینوزیت ، بیماریهای حلق وبینی ، اختلالات گوارشی و یا سوءهاضمه میباشد. ۹۵% علت بوی بد دهان عدم نظافت صحیح دهان و دندانها می باشد. فقط کافیست که هر شب قبل از خواب دهان خود را به اینگونه تمیز کنید: ابتدا نخ دندان مصرف کنید ، بعد از ان با فرچه مخصوص <ت پ> لای تمامی دندانها را با دقت تمیز کرده و سپس با استفادهٔ درست مسواک بزنید. در پایان با کشیدن مسواک روی زبان ان را تمیز نماید. اگر این کار سخت پانزده دقیقه ای را هر شب انجام دهید ، نتیجه ان را خواهید دید

بقیه بیماریها درحال تجربه هستند، باشه در قسمت دوم

Montag, 1. August 2011

in Paris - France

!!

دیوونه خدا

اگر فرض را با این بگذریم که تعداد مسیحیان بیشتر از مسلمانان باشد باید حساب را بر این گذشت که مقدس ترین مکان دنیا روی تپه ای بنام گلگوتا در شهر اورشلیم است که مسیح را روی ان به صلیب کشاندند. در سال ۳۲۶ بعد از مرگ مسیح روی این مکان کلیسایی به نام کلیسای مقبره را ساختند که امروز در ان ۶ فرقه مختلف مسیحی با آداب و رسوم مختلف در کنار هم به زندگی بدی با هم مجبورند

Jerusalem Virtual Toursیونانی ها ، ارمنی ها و فرانسیسکانهای ایتالیای صاحبان به اصتلاح اصلی کلیسا و سوریه ها ، اتیوپی ها و کپت های مصری صاحبان فرعی ان حساب میشوند. خرتوخر و بلبشویی در این مقدس ترین مکان دنیا حاکم میباشد. همه علیه هم در تمامی مدت مشغول جنگ و دعوا هستند و خدا نکند که روزهای مقدس فرقه های مختلف به هم بخورند. آنوقت است که ارتش اسرائیل باید پدران عزیز روحانی را از هم جدا بکند. برای هر سانتیمتر کلیسا جنگ خاصی درحال اجرا است. یونانیها و ارمنیها برای قدرت اصلی دعوا و مرافه عجیبی دارند. اتیوپیها و مصریها چشم دیدن همدیگر را ندارند. برای مثال یک نردبان چوبی بسیار قدیمی از طرف ارمنیها روی یکی از دیوارهای اصلی کلیسا تکیه داده شده است. این نردبان از سال ۱۸۴۲ آنجا میباشد. مثل این میباشد که کارگری بعد از تمام شدن کار روزانه اش فراموش کرده آنرا بردارد. واقعان مسخره آمیز است. اگر ارمنیها این نردبان را از آنجا بردارند ، حق خود را نسبت به ان دیوار از دست میدهند. بنابرین نردبان آنقدر آنجا می ماند تا برایش یک چیز دیگری بتوانند طاق بزنند. توی شهر اورشلیم هم وضع دقیقا همنیطور است ، بلکه بدتر! آنجا مسلمانها و یهودیها هم به این جمع اضافه میشودند که توی شهر مدعیان اصلیتر هستند. آنقدر عجیب و غریب است که میگویند: اگر روی شهر اورشلیم را سقف میکشیدند ، مثل یک دیوانه خانه دربسته زنجیریها می شد!! حالا آرزوی ما اینست که یک روزی بریم آنجا

Sonntag, 10. Juli 2011

شیر

بلاخره ترجمه کردم. شاید بعضی از اسم ها ناآشنا و عجیب بیاید ، اما خلاصه همانطور که اینها کشک را نمیشناسند ما هم خیلی از محصولات آنها را نمی شناسیم
یادم می اید که مادرم قدیما میگفت: شیر به ما نمیسازد. نمی دونستم چرا. وقتی میخوردم دلم کمی آشوب میشد. امروز که بدون مشگل شیر میخورم ، نمی دونم آنوقت ها به خودم تلقین می کردم یا واقعا دل پیچه داشتم!! در مقاله ای خواندم که ساکنین آسیا مرکزی و جنوبی از سنین بلوغ با شکر شیر (لاکتوز) مشگل پیدا میکنند. ولی فکر نمیکنم که مادرم یا من این مشگل را داشتیم ، چونکه محصولات دیگر شیر مثل پنیر ، ماست یا دوغ را با کمال ارادت میخوردیم

Donnerstag, 30. Juni 2011

راش

ما و آلمانی ها نه تنها در نژاد مشترکیم بلکه از نظر درختها هم خیلی به هم نزدیک هستیم
چند روز پیش یکی از جنگلهای استان ما را بعنوان میراث جهانی طبیعت از طرف یونسکو علام کردند. بدنبال جستجوی معنی فارسی درخت های این جنگل به اسم راش رسیدم که تا بحال هم نشنویده بودم. درخت های بلند قامت راش که در جنگل های شمال ایران وجود دارد ، بسیار به نوع آلمانی خودشان نزدیک هستند. راستی می گفتند اگر آلمان زمانی دست نخورده باقی میماند و انسان ها آنرا برای سکونت اشغال نمیکردند ، همه جای آن را درخت راش میگرفت

!!
Wo kommen Buchenwälder weltweit noch vor?
Die Buche gliedert sich in zwei Gattungen: Fagus und Nothofagus. Während Nothofagus auf der Südhalbkugel (speziell in Patagonien, Ostaustralien und Neuseeland) vorkommt, ist die Gattung Fagus auf der Nordhalbkugel in den klimatisch gemäßigten Zonen zu Hause und bildet sommergrüne Wälder. Sie untergliedert sich in 11 Arten. Davon kommen allein 7 in Ostasien vor, 2 in Nordamerika und 2 in Europa bzw. Vorderasien (Fagus orientalis und Fagus silvatica). Die verschiedenen Arten sind tatsächlich in ihren Verbreitungsgebieten kaum noch als Wälder vorhanden. Diese Buchenwälder wurden abgeholzt und als Acker oder als Viehweide genutzt. Einzig die Fagus silvatica, die Rotbuche, nimmt noch größere Flächen in Mitteleuropa ein, besonders in Deutschland und Slowenien. Bedeutend und einzigartig in ihrer Funktion als Genressource sind die Kaspischen Buchenwälder im Norden Irans. Hier ist die unserer Buche nahe Verwandte Fagus orientalis prägend.

Donnerstag, 16. Juni 2011

طلا

بهترین راه سرمایه گذاری درازمدت اینطور است که سرمایه گذار سرمایه اش را دربخش های مختلف پخش کرده سرمایه گذاری کند!! مقداری در املاک ، مقداری در پول نقد ، مقداری در حساب پس انداز، مقداری در سهام و بلاخره مقداری در طلا. مهم اینست که تمامی سرمایه نباید در یک بخش متمرکز شود. طلا همیشه خوب بوده است. حداقل در گرافیک ۴۰ سال اخیر که رشد قیمت طلا پایین که نیامده ، بلکه بالا هم رفته است. بهترین نوع خرید طلا به شکل سکه میباشد نه جواهر ، شمش یا غیره. نصیحتی می گفت: شما سالی یک اونس سکه بخر ، بگذار توی گاوصندوق ات

Freitag, 10. Juni 2011

کمبود محبت


عجب حکایتی اه
بابا ، عشق-محبت-مهربانی دادنی ایه ، نه گرفتنی!! یعنی توی که باید به دیگران عشق بورزی تا محبت و عشق به تو بازگردد. خیلی ها را دیده ام که همش توقع دارند که همسرشان ، بچه هایشان ، فامیل اشان و خلاصه همه به او محبت کنند. هی به او احساس عشق کنند ، هی ناز او را بکشند. هی به او توجه کنند
و وقتی این انتظارهای نامعقول به واقعیت نمی نشیند ، هی تعجب می کنند و گیر میدهند. خلاصه یک جورای همش کمبود محبت دارند ، بخصوص از طرف اعضای اول خانواده شان.
کمبود محبت یکی از عوامل بوجود آورنده افسردگی است و باور کن: عشق دادنی یه ، نه گرفتنی
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز دل و جان یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

Mittwoch, 1. Juni 2011

Technik - Pilobolus

واقعا بعضی از ابتکارها و ایده ها تماشايي و چشمگیر هستند. برای نمونه رخص این گروه آمریکای. هنوز توی دنیای ما خیلی چیزها برای ساختن وجود دارد. جای حرفی نیست


اما نه ، یک حرف کوچکی هنوز هست. من که بشخصه فکر نمیکنم حالا حالاها از این نوع ابتکارها برای ما بوجود بیاید. دست دادن زن و مرد به هم برایمان عیب و گناه دارد!! توی فیلم های ایرانی پدر نمیتواند به دختر کوچکش دست بزند! واقعا اینجور چیزها هم ابتکار خودش را می خواهد ، و گرنه چگونه میشود یک ملت آدم را به اینجور خرافات معتقد کرد

Freitag, 27. Mai 2011

اختلال فکر

!!تعریفی دراین مورد

نمودار حالات روحی یک فرد هیچ وقت یک خط ثابت نیست بلکه مثل یک نمودار سینوسی مدام بالا و پایین میرود و این یک امر کاملا طبیعی است و برای تمام افراد ثابت است. اما وقتی این نمودار به مقدار پایین خود رسید و در همان حال برای مدتی طولانی ثابت ماند می گوییم فرد افسرده شده است. اتفاقا افسردگی هم چیز عجیبی نیست و اکثریت انسانها درجات مختلف ان را در طول زندگی تجربه میکنند. اما دلیل افسردگی چیست؟ معمولا جرقه هر افسردگی با رنده شدن از یک بهشت زده میشود. هرکدام از ما در زندگی بهشتهایی داریم مثل: خانواده خوب، شغل خوب، رابطه عاطفی خوب

اما چیزی که باید بدانیم اینست که هیچ بهشتی دائمی نیست و نباید خود را همواره در یک بهشت بدانیم و همیشه در انتهای ذهن آمادگی از دست دادنن بهشت را داشته باشیم. رانده شدن از هر بهشتی سخت است اما در هر صورت ممکن است اتفاق بیفتد. آیا با رانده شدن از بهشتی باید خود را ببازم و یا کار تمام است؟ باید خرد افسردگی داشت! یعنی از هر افسردگی درس گرفت. ناراحت شدن در شرایط بد طبیعی است اما باید بتوانیم این ناراحتی را کنترل کنیم. بسیاری افراد از افسردگی زمین میخورند و بلند نمیشوند اما آنهایی که بلند میشوند معمولا به انسانهای بزرگی تبدیل میشوند. بسیاری از افراد بزرگ تاریخ در زندگی خود سابقه افسردگی دارند. باید از هر افسردگی خردش را بیرون کشید و فهمید که چی شد که این اتفاق افتاد. ازین به بعد باید چه کار کرد. نکته بسیار مهم در داشتن خرد افسردگی قبول کردن این نکته است که هیچ بهشتی دائمی نیست


و البته باید گفت که اینگونه تفسیرها درباره افسردگی در مورد افرادی صدق میکند که اختلال مغزی نداشته باشند. متوجه پیچیده گی این ۲ اختلال میشوید

Donnerstag, 26. Mai 2011

اختلال مغز

برای مریض های روحی و روانی باید همیشه حسابی دیگر باز کرد. بد دردیه. هنوز دنیای پزشکی دلایل دقیق این نوع مریضی ها را نمیداند. بیماری های مثل: افسردگی ، اختلال دو قطبی ، نوسانات خلقی ، توهم ، وسواس ، دمانس ، شیزوفرنی ، آلزایمر ، پارکینسون ، بیش‌فعالی ، جنون و غیره

تا این حد از آزمایشات خونی مشخص شده است که ۳ ماده مسؤول این اختلالات در مغز هستند. دوپامین ، سروتونین ، نورآدرنالین. مغز این ماده ها را به شکل هورمون ترشع میکند و به داخل خون می فرستد تا این کارها را انجام دهند


Dopamin: Lebensfreude, Glück, Lust, Vergnügen, Lernen, Wahrnehmung und Gefühle
Serotonin: Stimmung, Emotionale Ausgeglichenheit, Gelassenheit, inneren Frieden, Ruhe/Schlaf, Zufriedenheit und Appetit
Noradrenalin: Erregung, Wachsamkeit, Reaktionsbereitschaft, Motivation, Aufmerksamkeit und Leistungsbereitschaft


من چون خودم چند نمونه افسردگی و اختلال دو قطبی را در خانواده مقابلم (!!) دیده ام ، به این باور هستم که این بیماریها ارثی هستند. چند وقت پیش این مقاله را در اثبات نظرم اینجا خواندم. این هم دلیل من

Freitag, 6. Mai 2011

Mauna-Kea

چند وقت پیش از همکارم شنیدم که بزرگترین کوه دنیا زیر آب در یکی از اقیانوس هاست!! تعجب کردم. تا آنجایی که میدونستم ، بزرگترین کوه دنیا کوه اورست در هیمالیا با ۸۸۴۸ متر از سطح دریا می باشد. حالا اگر از سطح زمین حساب کنیم ، کوه مونوکی در اقیانوس پاسیفیک وهاوائی بزرگترین است. ۴۲۰۵ متر روی آب و ۶۰۰۰ متر زیر آب
وقتی تصور میکنم که زیر آب ۶ کیلومتر دیوار وجود دارد ، عظمت این کوه برایم روشن میشود

Donnerstag, 28. April 2011

خوشخورهای حرفه ای

در همدان یک کبابی هست که نوعی کباب کوبیده گلپایگان را میزند. البته این دستگاه کباب زنی را هم برای اولین بار می دیدم!! عجب کبابی و کبابیی


Dienstag, 29. März 2011

سید کریم

!!در دوران جوانی ام کاستی در مزلمان پیدا کردم که متعلق به دوران جوانی پدرم بود. ازبس به کاباره میامی و شکوفه نو میرفت. نوار جوک سید کریم بود. خیلی از جوکهایش خوشم می اید. حتی آنها را برای دختر بابا هم تعریف کرده ام. داستان رضا کاشی با فریدون ترکه و یا داستان بیوک آقا. دیگر از او خبری نشنیده بودم تا چند روز پیش که این رپورتاژ را از او در تلویزیون دیدم. سریع از لحن لوطی گریش شناختمش. دلگیر و دلخور صحبت میکرد. اما یک جورایی بیشتر حرف هایش بنظرم درست آمد

Montag, 21. März 2011

آ-های هیتلر

چندی پیش یکی ازآشنایان آلمانی ما متاسفانه سکته کرد و از ان زمان محتاج به مراقبت پرستاری میباشد. بهمن دلیل هم مجبور به ترک خانه اش شد و ما هم در اسباب کشی به او کمک کردیم. در این بریزوبپاش به چیز جالبی برخوردیم. کارت شناسایی او و خواهرش در زمان هیتلر!! هم او و هم خواهرش اخلاق و تربیت عجیب و خاصی دارند که بیشتر ان بدلیل تجربه دو جنگ جهانی میباشد. به همین خاطر نه آنها افراد امروزی را می فهمیدند و نه نسل جوانتر آنها را. برای نمونه هیچوقت ندیدیم که آنها حتی ذره ای مواد غذای حیف ومیل بکنند و یا خدای نکرده بدور بریزند. حتی یکبار شنیدم که چندی پیش از توی سطل اشغال دم در خانه اشان میوه های نیمه سالم را که هنوز خوب میدانستن ، بیرون آوردن و خوردن. نه از روی گرسنگی بلکه از روی عقیده. عجیب اینکه هیچگاه از آنها نشنویدم که بگن: تو جنگ و گرسنگی را ندیده ای

Montag, 14. März 2011

هله وهوله

غنی بودن زبان و فرهنگ پارسی مان را برای مثال از این طریق میتوان فهمید که در خیلی از زبانهای دیگر لغت های مشابه ای برای این کلمات تا بحال ندیده ام: هله هوله ، آتاشقال ، تنقلات ، خوراکی
البته یک چیزهای مثل چیپس و پاستیل دارند ، ولی باور کنید که از نظرهله وهوله به گرد ما هم نمیرسند ، چه برسد از ما جلو بزنند. به نظر بنده ما از این نظر مقام اول دنیا را داریم. چندی پیش در شهر ژانبرک کشور چک به چشم خودم دیدم که بقالی های آنجا خیارشور روی سینی میفروختن و کوچیک و بزرگ میخریدند و همانجا میخوردند. آشنایم توضیح داد که خیارشور هله وهوله مردم این منطقه است. آه خدای من !! اگر میدونستن گلپر چیه

Montag, 7. März 2011

به صورت کتاب

نمی گن که اگر میخواهی راستش را بشنوی از بچه بپرس. بچه ها بدون درایت و فکر قبلی آن چیزی که در وحله اول به مغزشان می آید به زبان می آورند. پریروز دختربابا با خنده ملیحی به من گفت که برای خودش یک حساب در فیس بوک باز کرده است. من که فیس بوک را برای سن او درست نمیدانم ، مسلم خوشحال نشدم. یکدفعه از من می پرسد: چرا تو یک حساب در فیس بوک نداری؟ گفتم: اخه برای چی؟ چی میخوام توش بنویسم!! بلافاصله بدون مکث به من جواب میده: آره ، تو که اصلآ دوستی نداری! هاج و وآج گفتم: پدرسوخته ، میخواهی ما را ظایع بکنی؟ بدم پدر پدرسوخته ات را در بیاورن


خانم عزیز در عرض فقط یکساعت ۸۲ دوست عد فرمودند! انگاری همه پای کامپوتر و توی فیس بوک جان هستند. پدرسوخته ها

Donnerstag, 3. März 2011

Technik - woo·ster


آدرس جالبی درباره هنر و هنرمندان خاکی و خیابانی. کارهای مختلفی در این صفحه ارائه میشود. برای مثال نقاشی های که روی دیوار خیابان ها در کشورهای مختلف کشیده شده اند یا فیلم های در مورد نوع کار این هنرمندان. خلاصه می شود اینجا بدون هنر خاصی ساعت های طولانی سر خود را گم کرد
بخصوص در قسمت آرتیست ها وب سایت های دیدنی وجود دارد
!!

Donnerstag, 24. Februar 2011

Elevator Pitch

تصور کنید، رئیس تان ناگهان وارد آسانسوری که شما هم در آن هستید میشود و با لبخند مشکوکی از شما میپرسد: راستی شما در حال حاضر در شرکت چیکار میکنید!؟ در آسانسور بسته میشود و شما که کمی از این سؤال جا خورده اید و از خودتان میپرسید ، چی بگوید و چگونه شرح دهید ، بلاخره شروع میکنید به سخن و قبل از اینکه بفهمید در این ۳۰ ثانیه چه گفتید ، رئیس عزیز از آسانسور پیاده میشود و میگوید: بلاخره شما چیکار می کردید؟!!؟
یک داستان معروف آمریکای است ، که برای من هم پیش آمده است. البته آسانسورهای ما به بلندی آسانسورهای آمریکایها نیست که ۳۰ ثانیه طول بکشد ، اما برای ۳ تا جمله کفایت میدهد. اگر معنی دقیق آنرا بخوانید و برای خودتان تمرین کنید ، متوجه میشود که چندان هم کار آسانی نیست، البته بشرط اینکه شما اصلآ کاری داشته باشید

Freitag, 18. Februar 2011

گیج

این را همه می دانیم که قوم و طایفه های مختلف ، ادب و رسوم مختلف دارند. اما با این وجود ، وقتی یکی از این رسوم را از نزدیک یبینیم ، برایمان تعجب آور است. برای من هم این اتفاق افتاد
از عجیبترین جشن های که تا بحال دیده ام ، جشنی است متعلق به طایفه آرامی ها. در این جشن که بعد از غسل‌ تعميد برای فرزند گرفته میشود ، اغلب فامیل و دوست و آشنایان دعوت میشوند. صاحب مجلس یک کیک بزرگ تهیه میکند که در اواخر میهمانی با اب و تاب خاصی وارد سالن میکنند. یک چیزی تو مایه تولد و عروسی. کیک را وسط جمیعت قرار میدهند و با گرفتن کودک به روی دست شروع میکنند دور میز کیک چرخیدند! بقیه حاضرین که حالا یواش یواش دور میز جمع شده اند ، کف میزند و با ریتم موزیک خودشان را تکان میدهند. طفلک معصوم هم که اول کار بسیار گیجه قضیه میباشد ، شروع میکند به گریه کردن. اما خیلی زود از دلقک بازی والدین و اطرافیان خوشش میاد ، و مات و مبهوت به دور ور زل میزند. هر کس که خودش را یک جوری با میزبان نزیک میداند ، میاید وسط و یک دور افتخاری با نوغسل شده میزند. راستش قیافه بچه بعد از دور ۵۰ ام دیدنیه! من که فکر می کنم ، می خواهند به طفل معصوم از همان اول یاد بدهند که ببین کوچولو ، تو زندگی خیلی ها تو را دور میزنند و تو حسابی گیج خواهی شد. خلاصه حواست باشه
!!

Dienstag, 8. Februar 2011

Cassius.Clay

اگر به گذشته نگاه کنم ، در طول زندگی از طریق رسانه ها با افراد شاخص و سرشناسی از جامعه هنر ، سینما ، موزیک ، ورزش و سیاست آشنا شده ام. با اینکه خیلی از آنها را از نزدیک ندیده ام ، ولی آنها در قسمتی از لحضات زندگی با من بوده اند. حالا با شنیدن صداشان ، یا دیدن فیلمشان و یا اثرشان. یکی بیشتر و یکی کمتر. اما هیچ کدام آنها مثل محمدعلی کلی !! من را تحت تاثیر خود قرار ندادند. هنوز هم وقتی یاد مسابقه های او با رقیبان معروفش میافتم ، یکجوری میشوم. حالا بعد از گذشت سالیان زیاد همه آنها پیر شدند. عجب زمانی بود آنوقت ها که ساعت ۴ صبح بلند میشدیم که مسابقه محمدعلی را ببینیم


Cassius Marcellus Clay Jr. - 17.01.1942 Louisville/Kentucky

Donnerstag, 3. Februar 2011

کاباره تیست

اگر در دیکشنری یا لغتنامه های مختلف دنبال لغت 'کاباره تیست' باشید چیزی پیدا نمیکنید! آرتیست داریم اما کاباره تیست نه! چیزی که شاید در یک جامعه بهمان اندازه مهم است که به وجود یک پلیس یا نانوا احتیاج است. با این که آلمانیها در کل آدمهای شوخی نیستند ، بنظر من در اینجا کاباره تیستهای خوبی کار میکنند که هم شوخ هستند و هم موضوعات داغ سیاسی را بدون ترس مورد طنز قرار میدهند. آنها به این طریق نظر جامعه را به سیاستمداران اعلام میکنند. چرا ما در طول این تاریخ کهن اینگونه خود را پیشرفت نداده ایم برایم عجیب است!! مملکتی که اینهمه آدم شوخ و سیاسی دارد

نام یکی از این کاباره تیستهای خوب و سرشناس آلمانی زبان که در اتریش بدنیا آمده و نیمه ایرانی هم است ، میشائل نیاورانی میباشد. قسمتی کوتاه از کارهای خنده دارش

Mittwoch, 26. Januar 2011

کشک و شراب

کشک محصول لبنی است از شیر و تا آنجایی که میدانم فقط در ایران از ان استفاده میشود. عجیب نیست که دنیای پیشرفته غرب هم چیز را درباره شیر میداند ولی کشک را نمیشناسد!! به من که خیلی مزه میدهد ، هر چند که فقط دو نوع غذا را میشناسم که با کشک می خورند. شاید هم به همین خاطر است که خارجی ها نمیدانند از ان برای چی استفاده بکنند. دیروز که داشتم این شیشه کشک را استفاده میکردم ، چشمم به این تذکر روی شیشه افتاد که نظرم را خیلی جلب کرد
بهترین تاریخ مصرف دو سال بعد از تولید می باشد


سریع فکر کردم که پس کشک ما رقیب سرسخت شراب است. هر چه قدیمیتر بهتر. بنابر این ، ما اگر در مملکتمان شراب نداریم کشک که داریم

Donnerstag, 20. Januar 2011

Chalet

از ۴ سال پیش شروع کردیم به اصرار و اجبار یکی از اعضای خانواده دراین موقع سال یک مسافرت زمستانی انجام بدهم. بعد از اتریش و آلمان حالا نوبت سویس بود. در مناطق اسکی به کلبه های چوبی که امکانات زندگی برای یکی دو هفته را دارند شاله میگویند. از نظر امکانات به قول مثل آلمانی
zu viel zum Sterben, zu wenig zum Leben!!

به هر حال ما یکی از این شاله ها را از طریق دوستمان به قیمت مناسب کرایه کردیم. بر خلاف توصیه افراد وارد متاسفانه شب بود که به آنجا رسیدیم. چون این شاله ها معمولا روی کوه و تپه ساخته میشوند ، خیابان یا جاده ی آدرس داری ندارند. حالا بیا توی این تاریکی و برف آنرا پیدا کن! در ثانی: این کلبه ها چون مدتی خالی هستند ، باید آنها را در ابتدا برای زندگی کردن دوباره روبراه کرد. برای مثال ، ان شب باید شیر اصلی آب را که در حیاط پشت خانه ، در یک چاه یک متری در زیرزمین قرار داشت ، در حیاطی که دو متر برف روی ان نشسته بود ، پیدا و باز میکردم! بدون چراغ ...... حکایتی بود. و مسلما باید موقع ترک شاله هم دوباره همه چیز را چفت و بست کرد وگرنه لوله ها یخ میزند و می ترکند

من در مجموع از ورزش های برفی زیاد خوشم نمیاید. شاید بخاطره این که از بچگی با آنها آشنا نشده ام. با همه این احوال ، سال اول اسکی آلپاین کردم (و شستم را شکاندم) و امسال اسکی استقامت (و کتفم صدمه دید). نمی دونم به نظر من دردسرش و خطرش بشتر از حالش است. اما خیلی ها هم هستند که بد جوری لذت میبرند


به هر حال ، آدمهای زیادی را می بینی که با لباس و کفش سنگین اسکی مثل فضانوردان راه می روند ، یک علامه پول هنگفت خرج میکنند (برای کلاس اسکی ، برای وسایل و تجهیزات اسکی سواری ، برای ورودیه به محل اسکی سواری و ...) ، خطرات مصدومیت را به جان می خرند ، برای فقط یک خورده حال
مسیر های ما تا به حال