در زمان طاغوت که سن من کم بود ، با خانواده سالی دو سه بار از جاده هراز به شمال میرفتیم. مقصدمان همیشه بابلسر بود. خیلی حال میداد و من خاطره بسیار خوبی از آنجا دارم. ما همیشه پلاژ دم ساحل کرایه میکردیم. پلاژحصیریمان ۳در۴ متر بود. یک کلمن کائوچوی هم داشتیم که خیلی کوچک بود که در ان پنیر و کره و میوه های مثل هلو میگذشتیم. تو عکسها هست!! صبحهای زود با صدای فروشنده محلی که با دوچرخه اش شیر و شیرمال و از اینجور چیزها حمل میکرد ، بیدار میشدیم. بعضی وقتها که به شهر بابلسر میرفتیم تا کلوچه و سیر ترشی بخریم ، قدمی هم در کازینوی آنجا میزدیم. من عاشق این بودم که آنجا دوچرخه کرایه کنم و در محوطه بزرگ آنجا سواری کنم. ان موقع بنظرم آنجا بهشت بود. امروز که به ان خاطرات فکر میکنم ، میگم حالا کازینوه بجهنم ، ولی پلاژها خیلی حیف شدند
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen