!!در دوران جوانی ام کاستی در مزلمان پیدا کردم که متعلق به دوران جوانی پدرم بود. ازبس به کاباره میامی و شکوفه نو میرفت. نوار جوک سید کریم بود. خیلی از جوکهایش خوشم می اید. حتی آنها را برای دختر بابا هم تعریف کرده ام. داستان رضا کاشی با فریدون ترکه و یا داستان بیوک آقا. دیگر از او خبری نشنیده بودم تا چند روز پیش که این رپورتاژ را از او در تلویزیون دیدم. سریع از لحن لوطی گریش شناختمش. دلگیر و دلخور صحبت میکرد. اما یک جورایی بیشتر حرف هایش بنظرم درست آمد
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen