Donnerstag, 26. Dezember 2013

Freitag, 15. November 2013

Cox Orange

تو حیاط مون یک درخت سیب میانسالی داریم که سیب های بسیار خوشمزه ای میدهد. از همسایه مان اطلاع پیدا کردم که اسم ان <کوکس ارنج> است. پس از کمی تحقیق فهمیدم که این سیب را باغبان و پیوندزن انگلیسی بنام ریچارد کوکس بطور ارتفاقی در سال١٨٢٥ پیدا کرده است. این سیب که در انگلیس بسیار هوادار دارد، سنبل فصل پاییز میباشد. عاشق باران است ، از آفتاب خوشش میآید ولی از گرمازدگي و حرارت زیاد نفرت دارد. داخل اش زرد رنگ ، تقریبأ سفت ، آبدار ، خیلی خوشبو ، خیلی طعم دار ، لطیف ترش مزه و پوستش نزدیک به رنگ نارنجی می باشد. سیبها که در ماه آذر میرسند ، میتوان برای چند ماهی در زیر زمین نگهداری کرد و در واقع هر چه رسیده ترمیشوند خوشمزه تر هستند
Blenheim Orange  -»  Ribston Pepping  -»  Cox Orange
حالا ما تمام این سالها فکر میکردیم برای این بهش ارنج می گویند چونکه مزه پرتقال میده!! بنظرمن که مزه اش رو میده

Montag, 11. November 2013

Sonntag, 10. November 2013

فنون جنم

ما که متاسفانه !! نداشتیم


Freitag, 1. November 2013

Freitag, 25. Oktober 2013

Mittwoch, 9. Oktober 2013

Nobel

تحت عنوان "آدم شاخ در میاره" باید جایزه صلح نوبل را هم قرار داد. وقتی به عرفات و رابین بخاطره یک آتش بس جایزه صلح را دادند و یا آدم اصلا نمیداند که برای چی و کدام صلحی به باراک اوباما این جایزه را دادند ، پس جای تعجبی هم نیست که مثل من امروز اطلاع پیدا کنیم که آقایان هیتلر (١٩٣٩) ، موسولینی (١٩٣٥) و یا استالین (١٩٤٥ ، ١٩٤٨) هم کاندیدای گرفتن این جایزه بوده اند!! نه ، نمیشه تعجب نکرد. البته وضعیت در قسمتهای شیمی ، فیزیک و ادبیات کمی بهتر است و جوایز را اینقدر هردمبیلی نمیدهند
راستی: در مسابقه گرفتن جایزه نوبل بین آلمان و ایران نتیجه هست: ٩٨ به ١
خورده گیری نیست ولی واقعا مشگل کار ما در کجاست؟ اینها که بیشتر از ما در تاریخ صد سال اخیر مشغله داشته اند: دوبار جنگ جهانی ، تقسیم شدن کشور ، بمباران و نابودی کامل مملکت شان
بشخصه فکر میکنم که دلیل آن در پیشرفت عظیم اروپایها بین قرون ١٢ تا ١٩ میلادی در فاصله ٧٠٠ سال می باشد و متاسفانه درجا زدن مطلق بقیه. اگر اختراعات و کشفیات هزار سال اول مال آسیایها (ایرانیان ، عراب ، ترک) باشد ، توفیقات هزار سال بعدی متعلق به اروپا و امریکا است. دم دانشمندانشان گرم

Montag, 30. September 2013

Rhizom

راستش تا به حال نمیدانستم که گیاهان ساقه‌های زیرزمینی هم دارند. من فکر میکردم اینها جز ریشه و پیاز گیاه هستند. مهمترین ساقه‌های زیرزمینی که قابل خوردن هستند زردچوبه و زنجبیل میباشند و سمی هاش: زنبق ، اختر ، خربق ، عشقه و خیزران
گیاهان خیلی موجودات عجیبی هستند اما به نظر من حیوانات (بخصوص انسانها) عجیب ترن
!!

Freitag, 27. September 2013

iaah

با دوتا از دوستان آلمانی داشتیم درباره بزرگترین نمایشگاه بین‌المللی اتومبیل جهان صحبت میکردیم و اینکه من خودم اصلا به ماشین علاقه ای ندارم و یا اینکه ماشین بچه دوم آلمانی هاست و از اینجور چیزها. موضوع جالب امسال نمایشگاه این بود که نصف از یک میلیون بیننده امسال علاقه زیادی داشتن به خودروهای خودروو اینکه چگونه انسانهای نسل آینده با ماشین میروند بدون اینکه ماشین را ببرند! تصورش برایم امروز سخت است اما هوش مصنوعی (تز لیسانس خوده بنده!!) روزی همه چیز انسانها را دربر خواهد گرفت

Donnerstag, 19. September 2013

نع منعه سلاح شیمیایی

عجب دنیای عجیبی داریم والا. در کشوی جنگی وجود دارد. طرفین حسابی همدیگر را می کشند. 'توپ تانک مسلسل' دیگر اثر ندارد. خلاصه با هر چیز قابل و ناقابلی همدیگر را نابود می کنند. خارج میدونی ها اصلا چیزی نمی گویند و خودشان را می زنند به کوچه علی چپ. تا اینکه یکباره یکی از طرفین دعوا از سلاح شیمیایی استفاده میکند. خارجیهای بی حوصله یکدفعه وارد گود میشوند که آهای! چرا شما حالا با سلاح شیمیایی می کشید؟ نمی تواند فقط با 'توپ تانک مسلسل' مثل آدم آدمها را بکشید؟ این چه معنی داره؟ حالا که شما ناجوانمردانه می کشید ما هم به شما حمله می کنیم تا به شماها نشان دهیم که چگونه راه درسته کشتن با 'توپ تانک مسلسل فشفشه' می باشد. تو این حیرویر بین خارجیها هم اختلاف می افتد تا آنجای که هرکس دیگری را سرکار می گذارد. خلاصه یکباره در آخر همگی روی هم را می بوسند و قرار می گذارند که خلافکار «خودش» باید تا شش ماه آینده سلاح های شیمیایی خودش را نابود کند و فقط اجازه دارد که با 'توپ تانک مسلسل' مردمش را مثل بچه آدم بکشد. آنوقت بقیه دنیا هم خیالش راحت می شود که کشت و کشتار بروال خودش بطور قانونی و بدون زیر پا کذاشتن کنونسیون ژنو پیش می رود. بلی
آدم وقتی سریال های کمدی مزخرف مدیری را می بیند ، می فهمد که در حین مسخرگی مطلق چقدر حقیقت تلخی درباره دنیای عجیب و مسخره ما آدمها در آنها نهفته است!! یعنی ما همه واقعا: هوتوتو سابیدیم به الک

Montag, 26. August 2013

مشگل لئوناردو

این لئوناردو داوینچی هم از ان آدمهای عجیب و غریب روزگار بوده. تو ویکی نوشته: او یکی از بزرگترین نوابغ طول تاریخ بشریت است
ایشون مسافرت زیاد میرفته ، اختراع زیاد میکرده ، دانشمند بوده ، مهندسی میکرده ، مقاله زیاد مینوشته ، اما حال نقاشی زیاد نداشته! با همه اینحال از نا بغه ترین نقاشان جهان میباشد. همش ١٥ تا تابلوی نقاشی از او وجود دارد که ٧ تای آن در موزه لوره می باشند. منظور اغلب نقاشی های او را بعد از پانصد سال هنوز نمیتوانند بفهمند. مثلا نقاشی «باکره صخره‌ها» که او دو بار کشیده است. هنوز نمیدانند که داوینچی چه پیامی را میخواسته بدهد. رابطه باکره بودن مریم و فرم صخره ها ، کدام از بچه ها یحیی تعمید دهنده است و کدام عیسی ، جریان انگشت فرشته به طرف یحیی یا عیسی ، صلیب باید روی دوش کی باشد ، نشانه تعمید با دو انگشت ، دلیل رودر رو شدن عیسی و یحیی در کودکی ، تغیر حالت و نگاه فرشته و


میگم این نابغه جهان عالم هم مشگل داشته که اینقدر دولا پهنا نقاشی می کرده!! کاشکی جرات میکرد تو یکی از کتاباش منظورش را مینوشت. ٥٠٠ ساله مردم را گذشته سر کار

Freitag, 23. August 2013

اینهم دلیل

چند وقت پیش دوست مسیحی ام داشت با خنده خنده ترویج ام میکرد که به او گفتم که به این خرافات عیسی ، مریم ، روح القدوس اینجور چیزها اصلا عقیده ای ندارم و برایش دلیل میاورم که چرا این چیزها مزخرفی بیش نیستند. یکدفعه قیافه خندان اش عوض شد و با تعجب و تعصب عجیبی به من نگاه کرد و گفت: بگو ببینم دلیلت چیه!؟
تو دلم گفتم حالا ما یک چیزی گفتیم ، ولی خوب برای اینکه ضایع نشم ، این دلیل را برایش آوردم: چرا تو مسیحی هستی؟ از کجا به این باور رسیده ای؟ اول از همه ، برای اینکه در یک خانواده مسیحی بدنیا آمده ای و دور وری هایت تو را از بچگی به کلیسا برده اند و با مسیح و انجیل آشنا کرده اند. حالا اگر در هند بدنیا آمده بودی شاید سیک بودی. و یا در تبت و یا در جنوب مکزیک که همه با شیطان حال میکنند. این یک نکته. بگذریم. حالا همین جامعه مسیحی را بررسی کنیم. ولی واقعا چه چیزی به ما از وجود مسیحیت و گذشتگانمان خبر میدهد؟ آیا کلیساها هستند؟ آیا کشیش ها و یا اسقف ها هستند؟ خیر. ما تصوراتمان و اعتقاداتمان را به مسیح فقط از طریق کتاب مقدس انجیل آورده ایم. وگرنه از آن زمان و آن کس به هیچ عنوان مدرکی ، سندی و یا کوچکترین اثری امروز وجود ندارد! فقط از انجیل و روایات در آن قدرت میگیریم تا برای سوالاتمان جواب بگیریم و به ایمانمان پایبند باشیم. حالا به این مسأله بپردازم که کتاب مقدس چگونه نوشته شده است! اگر بگویم کسانی که این کتاب را نوشته اند انسان بوده اند و نه فرشته و پیامبرالکی و غیره ، پس باید تمامی خصوصیات منفی انسانها را هم مثل خشم ، حسادت ، خصومت ، کبر ، ریا و ... در خود داشته بوده اند. دقت کنیم: کتاب مقدس دارای ٦٦ قسمت میباشد. ۳۹ در عهد عتیق (تورات) و ۲۷ در عهد جدید (انجیل). تمامی این قسمتها در ١٥٠٠ سال و توسط ٤٠ نفر نوشته شده اند. نویسنده های کتاب افراد مختلف ، در مناطق مختلف بوده اند: از موسی پیغمبر ، سلیمان پادشاه ، دانیال چوپان ، پتروس ماهیگر ، لوکاس دکتر و غیره. داستانهای آنها همه در مکانهای مختلف و در شرایط مختلف اتفاق افتاده است: برای مثال موسی در بیابان ، ارمیا در سیاهچال‌ ، داوود در کوه و یحیی در تبعید. آنها به ٣ زبان مختلف نوشته اند: اغلب عهد عتیق به زبان عبری است و کمی از ان به زبان آرامی میباشد. عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده است. حالا جالبتر از همه داستان بوجود آمدن عهد جدید و یا همان انجیل میباشد! عجیبه ، پنجاه سال بعد از مسیح هنوز یک خط از انجیل وجود نداشت. ولی بعد از گذشت این زمان بطور شگفت‌ انگيزی کتابچه ها تدوین شده و بعدا کم کم گرداورى و در تکیه های مختلف نگهداری شدند. همچنین چهار کتابچه اصلی انجیل که بدست چهار حواریون مسیح (متی ، مرقس ، لوقا و یوحنا) نوشته شده است ، ٤ نگاه مختلف از مسیح را بیان میکنند. این چهار بخش دارای قسمت‌های مشترک بسیاری هستند اما تفاوتهایی زیادی را نیز دارند. راستی چرا!؟ مسیحیان میگویند که آنها چهار تصویر از مسیح را از زوایای مختلف توصیف می‌کنند! در حالی که آن حواریون نه باهم تماس داشتند و نه باهم همچنین قراری را گذاشته بودند. و اینهم برای خود دلیلیست که هر کس هر جور دوست داشته ، نوشته است. متی مسیح را پادشاه مینامد ، مرقس او را خدمتکار خدا نشان میدهد ، برای لوقا مسیح فقط یک انسان بود و یوحنا از او بعنوان پسرخدا یاد میکند
از آنجای که دین مسیحیت در قرن اول بطور وحشتناکی در حال توسعه بود ، از روی کتابچه ها رونوشت برمیداشتند تا کیلساهای تازه مسیحی شده را تغذیه کنند. نوشتن یک نسخه زمان زیادی می برد که وجود نداشت. به این خاطر در یک سالن بزرگ یکنفر از رو میخواند و تعداد زیادی نویسنده هم زمان آنچه را که می شنیدند دست نویس میکردند. حالا خدا میداند که هر کس چه می نوشته است
مسیحیان از قرن دوم شروع به جمع آوری قسمتهای مختلف انجیل کردند و نسخه عهد جدید به زبان یونانی تهیه شد. قبل از ان مردم در ایتالیا کتابچه مرقس ، در سوریه کتابچه متی ، در ترکیه کتابچه یوحنا و بقیه از کتابچه لوقا استفاده میکردند. عجب ، پس هر طایفه ی یک زاویه را گرفته بود! می گویند برای اثرهای بسیار بزرگ تاریخ حدودا فقط ١٠ تا رونوشت وجود دارد. از عهد جدید ٥٠٠٠ نسخه دست نوشته یونانی وجود دارد! ای وای! از قرن سوم اصلا امکان پذیر شد که کتاب مقدس را بعنوان کتاب چاپ کنند و در ٤٠٥ میلادی اولین کتاب مقدس به زبان لاتین برای کشورهای اروپای چاپ شد. چهار صد سال بعد! این کتاب امروز کتاب رسمی انجیل کاتولیکهای واتیکان میباشد.
در قرون وسطی (سده ٦ الی ١٥ میلادی) اتفاقات بسیار جدی در مسیحیت بوجود آمد. قدرتی که در کلیساها بود وکارهای که کشیشان و پاپست ها در پشت درهای بسته انجام میدادند ، این دین را بسیار تحت شعاع قرار داد. خدا میداند که آنها چه چیزهای را به نفع خود عوض کرده باشند. در ان زمان از دست نوشته ها به وضح فجیحی مواظبت میکردند و کسی را به کتابخانه های کلیساها راه نمیدانند. هیچ کسی نمیداند که در ان زمان چه تغیراتی در انجیل ها داده اند اینهمه تفاوتهای آشکاری که در فرقه های مسیحی (ارتدوکس [سوری ، مصری ، ارمنی ، آرامی ، ترکی ، یونانی ، اتیوپی] , کاتولیسیزم , پروتستانیزم , کلیسای انگلیکان , کالوینیزم , پیوریتانیزم , متودیزم , باپتیزم , پنتی کاستالیزم , ادونتیزم , کواکر و مرمون و ...) می بینیم ، از کجا می آید؟ روحانیان ارتدوكسها هنوز ریش میگذرانند و در آیین عشای ربانی خود با دیگران متفاوت هستند: برخی از نان ورآمده و برخی از نان ورنيامده استفاده میکنند. در مراسم غسل تعميد در شرق سر را سه مرتبه در آب فرو مي برند، در حالي كه در غرب آب را به روي سر می ریزند. وظيفه ازدواج نكردن برای کشیش ها و راهبه ها در فرقه ها متفافت دیده میشود. چرا در مورد تاریخ عید پاک تا ٣ هفته اختلاف وجود دارد. قوانین توبه در هر٣ كليساي کاتولیک ، پروتستان و ارتدوكس کاملا متفافت است. چگونه میشود که شخصی بنام مارتين لوتر قیام کند و اعلاميه اي مشتمل بر ٩٥ ماده برای مواضع خود را در مخالفت با كليسا اعلام نماید. در مورد نجات ، كاتوليك ها فيض خداوند و اعمال صالح را شرط سعادت بشر مي داند. اما پروتستان ها ايمان را كافي مي دانند و نقشي براي اعمال قايل نيستند! كاتوليك ها اعتقاد به برزخ دارند اما پروتستانها و ارتدوكسها به برزخ اعتقادي ندارند! و بسیاری تفاوتهای دیگر (مردگان ، ازدواج ، در مورد عبادت شمايل حضرت مسيح و مريم و غیره و غیره ...) وجود دارد که آدم خیال می کند اینها ٣ دین مختلف هستند. این چگونه ممکن است!! به عقل جور در نمی اید که هر کس ساز خودش را بزند
حالا ما باید به کتابی که ٥٠ سال بعد از طرف ، با تعریفات چهار تا آدمی که نمیشناسم ، با تحریف ٥٠٠٠ دست نوشته های ناشناس در طول ٤٠٠ سال ، از این زبان به آن زبان ، از عبری به ترجمه یونانی و بعدش به لاتین ، با تغیرات قرون وسطی ، از بین اینهمه فرق های مختلف مسیحی که همدیگر را هم قبول ندارند ، ایمان داشته باشم که یک آدم بی پدری (منظورم به باکره بودن مریم خانومه!) بوده و برای ما مرده تا رستگار شویم. انگاری همگی مغزمان را از دست داده ایم ها
...
بعد از اینکه حرفهایمان تمام شد ، دوستم یک جورای بدتر به من نگاه میکرد و در همین حین گفت: ببین من حالم الان خیلی بد شده ، باید برم توالت ، کاری دیگه نداری

The Qumran Scrolls

موزه شهر اورشلیم طومارهای معروف قمران را به شکل دیجیتال مورد استفاده عمومی قرار داده است. برای هر بیت ، ترجمه انگلیسی آن وجود دارد که کار بسیار جالبی می باشد. برای آنهای که خیلی...خیلی علاقه مند هستند می توانند کتاب مقدس خودشان را با این نسخه مقایسه کنند تا بجشم ببینند که تا چه حد اصل کتاب با چاپ آن تفاوت دارد! تغیرات و دست کارهایی که در طول ٢٢٠٠ سال در زیرزمینهای واتیکان انجام داده شده است

Montag, 15. Juli 2013

اکسپرسیونیسم

برای منی که اصلا آدم هنرجوئی نبوده و نیستم ، بسیار سخت است که در کوتاه مدت همه جنبش های هنری را تحقیق کنم و آنها را یاد بگیرم. اصلآ چه مینویسم: همه ی جنبش های هنری! همچنین چیزی غیر عملی ست. ولی از آنجای که یکمی کوچک بخاطر دوستمان علاقه مند شده بودم ، سبکهای اصلی جهان را نگاه کردم. به خصوص سبک آلمانی او را: اکسپرسیونیسمشیوه‌ای نوین از بیان تجسمی که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ‌های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره می‌گیرد. آفرین اینا


راستی چرا وقتی از سبک های هنری و یا موسیقی کلاسیک صحبت می شود ، فقط کشورهای اروپا و آمریکای در آن شرکت دارند! پس چرا کشورهای دیگر قاره ها در این نمودارها و طبقه بندیها نیستند!! ماشالله چقدر یوروسنتریسمن

Mittwoch, 19. Juni 2013

Illusion II

!!خطای دید یک نوع توهم بینایی است: درک اشتباه در یکی از حواس پنجگانه. حالا این قطار داره میره یا داره میاد

Montag, 10. Juni 2013

Preikestolen

Auf nach Ryfylke-Gebiet in Norwegen, 55 km östlich von der Stadt Stavange, 5 km Wanderung von Preikestolhytta zur Feldkanzel Preikestolen , 600 m über Lysefjord. Adrenalien pur.

!! آدم وقتی باور می کنه که اینجا باشه

Freitag, 7. Juni 2013

فوت 3

برادرم فوت کرد. روز سه شنبه ٣١ اردیبهشت ١٣٩٢ در ساعت ١٤ بعد از ظهر. به خاک سپاری پنج شنبه ٢ خرداد. در سن ٤٤ سالگی. مادرم خبر آنرا به طرز فجیحی تلفنی به من داد. لحظه سختی بود. اما این به نسبت آن چیزهای که قرار بود برای اولین در ایران به سرم بیآید هنوز چیزی نبود

روز چهارشنبه ساعت ٢٣ رسیدم منزل که پر از دوستانمان بود. مادرم حالش خوب نبود. تا ساعت ١ بامداد صحبت کردیم. فردا روز سختی را در پیش داشتیم. صبح روز بعد در ساعت ٨ با همسایه ام آقا عمرانی عزیز دوتای جدا از دیگران برای انجام مقدمات کفن و دفن به بهشت زهرا رفتیم. بقیه افراد قرار شده بود با اتوبوس ساعت ٩،٥ از در منزل ما حرکت کنند. هماهنگی آنها به عهده ای آقای نظری دیگر همسایه عزیزمان بود. در ساختمان مرکزی تمامی کارها خیلی خوب انجام شد: مخارج بهشت زهرا (مثل غسل و کفن و نماز میت ، قبرکنی ، آمبولانس ، اکو ، مداح و انجام دفن) ، خرید تاج گل ، گلاب ، ترمه و سنگ مزار. مشاوری که در انجام اینکارها به ما کمک میکرد گفت که شستن میت وقتی انجام شود که اتوبوس رسید و همه آمده باشند. خلاصه آن زمان هم رسید. غسالخانه یکی از بدترین و سختترین لحضات زندگی ام بود. پشت شیشه مراسم غسل و کفن پوشی برادرم را دیدم. پس از امضا ، جسد او را تحویل گرفتیم و بر روی دوش به محل خواندن نماز میت بردیم و پس از ان به طرف آمبولانس برای انتقال به قطعه مورد نظر جهت دفن. دیگران با اتوبوس بطرف محل قبر رفتند. تقریبا نیم ساعت بعد لحظه وحشتناک سخت وداع بسر رسید. مراسم دفن ، که من آنرا برای اولین بار انجام میدادم ، دومین لحضات دردناک اینروز را برایم بهمراه داشت. بخصوص موقع دادن میت بداخل قبر ، بازکردن کفن از قسمت صورت ، تکان دادن میت و در آخر ریختن خاک و گذاشتن تکه سنگها روی خاک. و در تمامی این لحضات ناله سوزناک مداح کل اشک مان را از قلبهایمان در آورده بود. خداحافظ برادر

بعدازظهر ، عصر و تا پاسی قبل از نیمه شب همچنان منزل ما پر بود. ساعت ٢٣:٤٥ میخواستم که دیگر بخوابیم که یکدفعه در منزل به صدا درامد. آقای عمرانی داشت سراسیمه سوار آسانسور میشد که بره پایین و در همین حال گفت که کسی داره پایین حجله را خراب می کند! گیج و حیران دوباره لباس پوشیدم و رفتم دم در. چندتا جوان دوره حجله که روی زمین افتاده بود جمع شده بودند. پرسیدم آقا عمرانی کو؟ با دست ٥٠٠ متر جلوتر را نشان دادند. دوان دوان خودم را به او رساندم که مشغول کشیدن جوانی روی زمین بود. وقتی که دوباره جلوی در منزل رسیدیم ، پسره را تا به آنجا حسابی کتک زده بود. جوانی که خودش را مثل زنها درست کرده بود ، ولی به این وجود قیافه رقت انگیز و کریه ی داشت. حرکات عجیب و غریبی از خودش در می آورد و مدام می گفت که او زن میباشد و نباید او را زد!! به هرحال ، زنگ زدیم به ١١٠. جناب سروان هم وقتی رسید دو سه تا کشیده بسیار آبدار نسیب پسرخانم کرد و گفت همه بیاید کلانتری مرکز. من و آقا عمرانی و آقا نظری با ماشین رفتیم مرکز. آنجا متوجه شدیم که آقا پسره شیشه زده و حسابی توی دنیای هپروت سیر میکنه. از خیره شکایت و خسارت (صدمه به حجله و شکستگی ٤٠ تا لامپ و ...) گذشتیم و برگشتیم خانه. جلوی در خانه اول برق حجله را قطع کردیم و شیشه خوردها را جارو زدیم و بلاخره ساعت ٣ بامداد رفتیم خانه هامون. کاملا داغون

Montag, 3. Juni 2013

فَروهَر 2


تحقیقات من درباره فروهر به اینجا رسیده است که این نشان بالدار که در ایران (به اشتباه و بدون هیچ مدرکی) بنام فروهر و نشان زرتشتی ها معروف است ، منشأ بین‌النهرینی دارد و تکمیل شده نمادی است که از فرهنگ های مصر ، سومر ، سوری ، آسوری (آشور/آرامی) بلاخره به شوش و پارس رسیده و در آنجا به فرم پارسی خودش آمیخته شده است. این نماد به شکل پیکری بالدار بوده است که در ابتدا با نماد خورشید و مار و بعدها با نیمه پیکر انسانی همگان شده است
نکته جالب اینجاست که با وجود نداشتن هیچگونه مدرک و سندی درباره این نماد در ایران (!!) چقدر اجزای آنرا بخوبی تفسیر کرده اند

Donnerstag, 16. Mai 2013

شاه نامه ای شاه کار

واقعا غیر غیر غیر قابل تصوره!! کاری که فردوسی انجام داده است را باید بینظیر دانست. آره، من تازه فهمیدم، چون آنرا تا به این سن نخوانده بودم! نوشتن شاهنامه و یا بهتر گفت سرودن شاهنامه به شعر فارسی در سی سال کاری بی همتا می باشد. مجموعه ای که داستانهایش صدها بار از هری پاتر هیجان برانگیزتر است ، يقيناً نمیشود براحتی خلاصه کرد. اما من برای (دل) خودم چکیده ای از آنرا پیدا کردم
چکیده: كيومرث اولين پادشاه ايران، سي‌سال حكومت مي‌كند. پسرش سيامك به دست ديو كشته مي‌شود و پس از وي هوشنگ به پادشاهي مي‌رسد. هوشنگ، كاشف آتش، سي‌سال به حكم فرمايي خود ادامه مي‌دهد. آن گاه حكومت سي‌ساله طهمورث ديو بند آغاز مي‌شود. او كه رام كننده مرغان است، نوشتن را از ديوان مي‌آموزد. آنگاه در ادامه تاريخ پيشدادي نوبت به جمشيد مي‌رسد تا در هفتادسال فرمانروايي خود از آهن وسايل جنگي بسازد؛ رشتن و تافتن و دوختن را به مردم بياموزد و شهر را بنا نهاده، آيين عيد نوروز را پايه‌گذاري نمايد. ادامه سلسله پادشاهان ايراني با روي كار آمدن ضحاك مار دوش، فرزند مرداس عرب (شاه سوریه) قطع مي‌شود. او در طول هزاران سال پادشاهي خود، ‌جوانان بسياري را به بهانه خورش ساختن از مغزشان براي مارهاي روي دوش خود، به قتل گاه مي‌فرستد و بالاخره با قيام كاوه آهنگر و فريدون فرزند آبتين و فرانك (از نسل طهمورث) تن به زنجير اسارت مي‌دهد.از دوره فريدون، با تقسيم حدود فرمانروايي او ميان ايرج (ايران)، سلم (روم و خاور) و تور (چين و تركان) و كشته‌شدن ايرج به دست دو برادر ديگر، مقدمات جدايي سرزمين‌هاي تحت فرمانروايي فريدون فراهم شده، زمينه براي جنگ‌هاي بعدي و ظهور پهلوانان آماده مي‌شود. فريدون قبل از مرگ و پايان حكومت پانصدساله خود (نوه دختري ايرج) يعني منوچهر را به دست سام مي‌سپارد و اين چنين پاي اولين پهلوان به شاهنامه باز مي‌شود. قبل از آن كه منوچهر رسما تاج شاهي را برسر نهد، سلم و تور را گردن مي‌زنند. در دوره صدو بيست ساله حكومت منوچهر، زال، پسر سام از كوه و از نزد سيمرغ به ميان مردم بازگردانده مي‌شود. چندي بعد داستان زال و رودابه رخ مي‌دهد و بدين ترتيب رستم از مادري كه نسب به ضحاك مي‌رساند و از پدري كه از تخمه فرمانروايان است، زاده مي‌شود. پس از منوچهر، نوذر بر تخت شاهي تكيه مي‌زند، او در مدت هفت سال فرمانروايي‌اش، بيدادگري را پيشه خود مي‌سازد. بزرگان كشور نزد سام رفته،‌ از او مي‌خواهند به خاطر بيدادگري نوذر، او را خلع كند و خود پادشاهي ايران را بپذيرد. ولي سام به دليل نداشتن نژاد كياني اين پيشنهاد را رد مي‌كند. هم زمان زمزمه جنگ‌هاي خونين ميان ايران و توران كه تا پيش از اين يك خاك به شمار مي‌آمدند، شنيده مي‌شود. در اين زمان، سالار تركان، پشنگ، پدر افراسياب (یكی از شوم‌ترین و پیچیده‌ترین شاهان) است و ديگر نامداران توران عبارتند از: ارجاسپ، گرسيوز، بارمان، كلباد و ويسه. سخن‌هاي كينه توزانه از جانب تورانيان شروع مي‌شود. هم زمان با حمله‌ي افراسياب، سام به درود حيات مي‌گويد و افراسياب برادرش اغريرث را كه به ايرانيان ياري رسانده، به قتل مي‌رساند، نوذر كشته مي‌شود و پسر تهماسب، يعني 'زو' به پادشاهي مي‌رسد. هرچند 'زو' در دوره پنج ساله فرمانروايي‌اش چهره‌اي دادگر از خود به نمايش‌مي‌گذارد. اما خشك سالي كه حتي باعث ترك مخاصمه ايران و توران شده، روزگار خوشي براي او رقم نمي‌زند. با مرگ 'زو' دوره پنج‌ساله پادشاهي گرشاسپ شروع مي‌شود. تورانيان از مرگ پي‌درپي شاهان ايران سود جسته، جنگي دوباره با ايران را آغاز مي‌كنند. در اين زمان است كه رستم با انتخاب رخش پابه عرصه پهلواني مي‌گذارد. رستم كه در نوجواني خود قدرت شگرفش را به رخ ديگران كشيده، از اين زمان رسما ميدان دار اصلي بسياري از نبردها مي‌گردد. با سستي پادشاهان، بر قدرت پهلوانان افزوده مي‌شود. زال، رستم را به البرز كوه مي‌فرستد تا كي‌قباد را كه از نسل فريدون است به زير آورد. در دوره صدساله پادشاهي كي‌قباد، رستم قدرت بي‌بديل خود را به رخ تورانيان كشيده، به عنوان جهان پهلوان مطرح مي‌شود. پس از مرگ كي‌قباد، يكي از پسران او يعني كي كاووس (تندخو و كم‌خرد) بر تخت مي‌نشيند. هفت خان رستم، داستان رستم و سهراب و سوگ سياوش در اين دوره روي مي‌دهد. در اين دوره،‌علاوه بر رستم كه حماسه ساز بسياري از جنگ‌هاست، ديگر پهلوانان ايراني مانند: گيو، گودرز، طوس و بعدها بيژن و ميلاد گرگين نيز، آْفريننده صحنه‌هاي دلاورانه بسياري مي‌شوند. بعداز كي كاووس، كي‌خسرو، ‌پسر سياوش به فرمانروايي مي‌رسد، پادشاهي صد و شصت ساله كي‌خسرو سرشار از داستان‌هاي حماسي است. داستان فرود سياوش، جنگ بيژن با پلاشان و تژاو، پهلوانان ترك، پيروزي‌هاي مقطعي 'پيران ويسه' در جنگ با سپاه طوس، نبرد كشاني و رستم، نبرد الوي و كاموس، جنگ كاموس و رستم، داستان خاقان چين، ظهور پولادوند و شكست او در برابر رستم، نبرد بزرگ كي‌خسرو با افراسياب و كشته‌شدن پيران و افراسياب و ديگر تورانيان گناهكار در بريدن سر سياوش، در اين دوره رخ مي‌دهد. پس از آن كه كي‌خسرو پادشاهي را به لهراسب سپرده و خود زنده به سوي بهشت روانه مي‌شود و چند تن از دليران ايراني به دنبال او در برف و بوران ناپديد مي‌شوند، دوره ديگري در حوادث پهلواني شاهنامه آغاز مي‌شود. گشتاسب پسر لهراسب، به طور ناشناس وارد روم مي‌شود و پس از ابراز رشادت‌هاي فراوان و به همسري گرفتن كتايون، دختر پادشاه روم، تاج پادشاهي ايران را برسر مي‌نهد. بعداز پادشاهي صدوبيست‌ساله لهراسب، به قدرت رسيدن گشتاسپ، ظهور زرتشت و رسمي‌شدن دين زرتشت در ايران، اسفنديار، پسر گشتاسب نيز دلاوري‌هاي ديگري از خود بروز مي‌دهد. او كه پيروز نهايي جنگ با سالار چين است و به عنوان مؤمني واقعي در گسترش دين زرتشتي در سرزمين‌هاي ديگر كوشيده، به دستور پدر به زندان افكنده مي‌شود، اما پس از گرفتار شدن گشتاسب، براي نجات جان او و خواهران خود از هفت خان مي‌گذرد و بالاخره در جنگ با رستم در خون خود مي‌غلتد و بالاخره چندي پس از مرگ اسفنديار، رستم نيز در دوره صد وبيست ساله گشتاسب، با حيله شغاد، برادر ناتني خود، در گودالي پر از تيغ و نيزه فرو مي‌افتد و چشم از روي زندگي مي‌بندد. با مرگ او، دوره پهلواني شاهنامه نيز به سر مي‌آيد.
توضیح: شاهان، نيروي هم وزن پهلوانان در شاهنامه محسوب مي‌شوند. دو خط داستاني شاهان و پهلوانان، به خوبي خود را در مسير حوادث، نشان مي‌دهند. گاه داستان به شرح حماسه‌هاي پهلوانان مي‌پردازند و گاه اين دو خط در جايي از شاهنامه يكديگر را قطع مي‌كنند و پهلوانان در كنار شاهان مي‌جنگند. از زمان كيومرث تا اواخر دوره فريدون، سخني از پهلوانان نيست و در آستانه به قدرت رسيدن منوچهر، پاي سام به عنوان حامي و مدافع پادشاه نو، به ميان مي‌آيد. پس از آن، در ماجراي زال و رودابه، زال شايستگي‌هاي خود را به منصه ظهور مي‌رساند و پس از او، رستم به عنوان تهمتن و جهان پهلوان درماجراهاي سرنوشت ساز ظاهر مي‌شود. هنگامي كه رستم هنوز جواني نو رسته است (درزمان گرشاسپ و در ري)، افراسياب را از اسب به زمين مي‌افكند، اما افراسياب جان سالم به در مي‌برد. رستم، سپس در چندين حادثه، ناجي كاووس و سپس حامي و پرونده سياوش مي‌شود و پس از آن خون خواه او. پس از مرگ سياوش، بحران تضاد ميان پادشاهان و پهلوانان تشديد مي‌شود و اوج اين درگيري، كشته شدن سودابه، سوگلي كي كاووس به دست رستم است. اما كي خسرو از معدود پادشاهاني است كه حيثيت پادشاهي را حفظ مي‌كند. او در دلاوري و هم در داد و دهش برترين پادشاه به شمار مي‌رود. رستم و ديگر پهلوانان، گرچه در زمان او بسيار حماسه‌ها مي‌آفرينند،‌اما در محاق كي‌خسرو قرار دارند. كي خسرو تنها پادشاهي است كه رستم به دل و جان از او فرمان مي‌برد. در اين امر، نه تنها خصوصيات منحصر به فرد كي‌خسرو كه جايگاه او به عنوان پسر سياوش – پرورده رستم – نيز موثر است. زمان گشتاسپ (شاه ایران) هم يكي از مقاطع برخورد شاهان و پهلوانان است. گشتاسپ پسر خود اسفنديار را به قصد دربندكردن رستم به سيستان مي‌فرستد. اسفندیار، به معنی مقدس آفریده شده یا 'دارای تقدس' ، یکی از شخصیتهای اسطوره‌ای ایرانیان است. اسفندیار دارای فروزه رویین تن بود چرا که همه پیکرش جز چشمش رویین بود هیچ زخمی بر وی کارگر نبود.از این رو او را می‌شود با آشیل در استوره‌های یونانی سنجید که همه پیکرش جز پاشنه پایش رویین بود. زردشت برای جبران محبت گشتاسب اسفندیار را رویین تن کرد. رستم در گفتگوي خود با اسفندیار در مقايسه پادشاهي و پهلواني، پهلواني را برتر مي‌شمارد و حتي داستان برگزيدن پادشاهان به دست پهلوانان را مطرح مي‌كند. قتل اسفنديار به دست رستم و كشته شدن خود رستم در همين دوره رخ مي‌دهد. زنده ماندن زال و عدم اعلام مرگ او در شاهنامه نمادي از زنده بودن آيين پهلواني است. عظمت رستم در شاهنامه به گونه‌ای است كه بعد از مرگ رستم خود فردوسی نیز دیگر دلبسته‌ زندگی نیست و تمایل دارد شاهنامه‌اش را به پایان برساند، این معنی را می‌توان از فضای پایانی داستان رستم و شغاد بعد از نابودی خاندان زال دریافت. وقتی رستم در فضای شاهنامه نیست، سراینده و خواننده شاهنامه احساس تنهایی می‌كند و خود را نومید و بی‌یاور می‌بیند. یك مفهوم رمزی داستان رستم و شغاد این است كه وقتی نمی‌توان جهان‌بینی، فكر و آیین انسان را با مبارزه‌ رویاروی و خصومت آشكار نابود كرد، تنها راه نابود كردنش این است كه آن را از درون خویش نابود كنی و به دست خویش زخمی از درون در آن ایجاد كنی كه هیچ مرهمی آن را بهبود نبخشد.
در آخر: آن‌چه از پایان بخش پهلوانی و تاریخی شاهنامه می‌توان فهمید، این است که با کشته شدن رستم، نام‌دارترین پهلوان ایرانی و همچنین شکست ایرانیان از اعراب، پایان داستان‌های این اثر ماندگار برای مردم ایران خوش نیست.

همه نام بوبکر و عمر شود چو با تخت ، منبر برابر شود
نشیبی دراز است پیش فراز تبه گردد این رنج‏های دراز
کز اختر همه تازیان راست بهر نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
نژادی پدید آید اندر میان از ایران و از ترک و از تازیان
بمیرند و کوشش به دشمن دهند همه گنج‏ها زیر دامن نهند
که رامش به هنگام بهرام گور چنان فاش گردد غم و رنج و شور
بجویند و دین اندر آرند پیش زیان کسان از پی سود خویش
... ....
از آن به که گیتی بدشمن دهیم اگر سر بسر تن بکش تن دهیم

Samstag, 13. April 2013

Donnerstag, 11. April 2013

گردونهٔ مهر

در مسجد جامع یزد مشغول نگاه کردن در و دیوار بودم که ناگهان از دیدن شکلی مات و متحیر شدم. زیر گنبد ، بالای محراب و پنجره ، کاشی وجود که در روی آن ٣ بار کلمه علی نوشته شده است. ولی شکل جالب طرف راست و چپ آن می باشد: علامت حزب نازی هیتلر!! از تعجب داشتم شاخ دارمی آوردم که این دیگه اینجا چیکار میکنه. از راهنمای توریستی مسجد اطلاع کسب کردم که نام این شکل گردونه مهر و آرم قوم آریایها میباشد. خوبه والا که ما هم بعد از اینهمه سال از وجود همچین چیزی اطلاع پیدا میکنیم! او در توضیحاتش ادامه داد که هیتلر چون قوم آریای را برتر میدانست از این آرم برای خودش استفاده کرده بود. گردونه مهر اسم دیگرش گردونهٔ خورشید ، سواستیکا ، صلیب شکسته و یا چلیپا میباشد. برخی می‌پندارند چهار پره آن آمیزش چهار عنصر اصلی آب ، باد ، خاک ، آتش را می‌رساند. برخی دیگر آن را ساده شدهٔ شکل خورشید و درخشش پرتوهای آن می‌دانند. و من همش می پنداشتم که هیتلر ٧٠ سال پیش بوده و کاشی های این مسجد ٧٠٠ سال پیش

Dienstag, 19. März 2013

برف و سیاه

این سخترین زمستانی بود که دیده ام. راستش این جمله را هر سال میگم. آخه زمستانهای اینجا هر سال یک جوری برای خودش سخت و عجیبه ، که آدم احساس میکنه که همچین جور هوای را تاحالا ندیده است. مثلا امسال راحت رکورد تاریکترین زمستان را از زمان تبت هواشناشی زدیم. یعنی در سه ماه زمستان آفتاب آنقدر کم بود که انگاری روزها را حذف کرده بودند. و از آنطرف هم این برفها!! یکی دوبارش قشنگ است ولی برفهای بعدی واقعا مبارز می طلبد. هر روزی یک جوری. شاید یک روزی رانندگی روی یخ را هم تو المپیک آوردند

Sonntag, 17. März 2013

4 شفا بخش

مطالبی را که اینجا تحت عنوان تجربیات پزشکی خودم (!!) می نویسم ، در رابطه با من جواب داده است و شاید برای هر کسی صدق نکند

بیماری:
شروع سرما خوردگی و گلودرد
دفعات: بیشمار
درمان: چای زنجبیل معجزه میکند. پوست زنجبیل را کنده و آن را به شکل ورقه های نازک یک سانتی برش دهید. آب را در ظرفی جوش بیاورید و در اولین لحظات جوش آمدن آب ٤ الی ٥ تا ورقه ی زنجبیل را به آن اضافه کنید. کمی چای سیاه هم به خاطره رنگش به ان اضافه کنید. ما در ان یک شاخه ٣/٤ سنتی وانیل هم می اندازیم. بعد از چند دقیقه جوش خوردن آماده است. بی نظیره


بیماری: کلسترول بالا
اندازه: ٢٤٠
درمان: • اولين قدم اين است كه چربي هاي آشكار در مواد غذايي را جدا كنم و چربي‏هاي اشباع يعني چربي هايي كه در دماي اتاق جامد هستند مانند شير پرچربي ، خامه ، كره ، پنير پرچربي ، پوست مرغ و چربي گوشت را خیلی كمتر مصرف كنم. • از مصرف غذاهاي با كلسترول بالا نظير مغز ، جگر ، دل ، كله پاچه ، زدره تخم مرغ ، سس هاي پرچرب ، روغن حيواني ، شكلات ، شيريني هاي خامه دار ، كيك ، سيب زميني سرخ شده ، سوسيس و كالباس اجتناب نمايم. • ماهي، مرغ و حبوبات چربي مضر كمتري دارند و منابع غذايي خوبي برایم هستند. • شير و انواع لبنيات كم چربي مصرف كنم. • سبزيجات و ميوه ها را زيادتر مصرف كنم. • از چربي هاي غيراشباع شده مانند روغن سويا و زيتون با کفیت بالا استفاده كنم
وای وای! یعنی من باید قبل از سکته با زندگی وداع کنم. تازه دکترجون گفت که کلسترول بالای هشتاد درصد آدمها مادرزادی میباشد. بکی

بیماری: سردرد
دفعات: بیشمار
درمان: رعایت این موارد در مورد سردردهای من بسیار کمک کننده بوده است: ندیدن مداوم مونیتور بیشتر از ٣٠ دقیقه ، خوردن منیزیم و آهن ، متکای نه خیلی شل و نه خیلی سفت ، نبستن سفت موی سر ، قطع دندان قورچه شبانه ، و و و
این درد لعنتی هزار و یک دلیل بزرگ و کوچک دارد. متاسفانه

Sonntag, 10. März 2013

آلِ عَبا

من هم سریال 'امام علی' و 'مختارنامه' شیعیان را دیده ام و هم سریال 'عمر' و 'حسن،حسین و معاویه' سنی ها را. خیلی خوشم میاید از اینجور فیلمی تاریخی مذهبی ، بخصوص از عمامه هاشون!! راستش بحث اصلی را در این سریالها سر این دیدم که شیعیان مخالفت شدید علی با ابوبکر ، عمر و عثمان به نمایش می کشنند و سنی یان شدیداً به این تاکید می کنند که علی و پسرانش مقید خلافت ابوبکر ، عمر و عثمان بوده اند. دعوا سر همان چیزهای قدیمی. در بقیه ماجرای زندگی علی، حسن و حسین و کلا معصومیت پنج تن آلِ عَبا هر دو فرقه کاملا هم نظر هستند. بدبختی اصلی من در این است که تمام اطلاعاتم به فارسی و تفسیر شیعیه ختم میشود. اما بعد از دیدن سریال های اهل سنت برایم آشکارتر شد که واقعا نمی شود گفت که کدام فرقه حق را میگوید و مورخ دان کدامشان بی طرفتر بوده است. فقط این چیز روشن است که علی و پسرانش جزای خیر کرده اند. حالا منی که بشخصه تعصب خاصی به این دو فرقه ندارم ، نمی دونم چرا دوست دارم یک وقتی نجف و کربلا را ببینم. یک روزی بلاخره میرم اون طرفها

Sonntag, 17. Februar 2013

المپیکُ کُشتی

کُشتی را اولین ورزش مورد علاقه خودم میدانم. ولی متاسفانه در اروپا و بقیه دنیا کشتی را از طریق تلویزیون اصلا نشان نمیدهند. هیچی. و این دوره زمونه اگر با چیزی نشود پول درآورد ، باید فاتحه آن را خواند. بنابرین چندان هم عجیب نبود که کشتی را از المپیک بیرون انداختند. حتما تا چند دهه دیگر بجای المپیک سیرک نشان میدهند. فدراسیون جهانی فیلا هم آنقدر فاسد است که واقعا جای تعجبه که چرا هیچ کسی در طول اینهمه زمان به آنها معترض نبوده!! مستر مارتینتی را خودم در مسابقات جهانی دانمارک دیدم
حالا یک پیشنهاد: میگم حتما بی دلیل نبوده که در دوران باستان کشتی را بدون لباس میگرفتن. اگر اجرا بشه حتما تماشاگر بیشتری پیدا میشه. اون چیه پشتش

Dienstag, 12. Februar 2013

روزنامه بیکارا

تو اینجا وقتی آدم به کیوسک و یا روزنامه فروشی میره فقط ٤ ، ٥ تا روزنامه وجود دارند که روزانه بیرون می آیند. بر عکس تو ایران دم کیوسک ٥٠ تا روزنامه هست. شوک به آدم دست میده. اول فکر کردم ما که اینقدر بیسواد داریم ، پس چرا؟ مقایسه بیسوادی در ایران و آلمان
IR 0,7% - DE 18%

بعدها به فکرم آمد که ای بابا: بیسوادها را نه ، بلکه بیکارها را باید در واقع باهم مقایسه کنم
IR 8,0% - DE 30%
!! یه موقعی این جمله را شنیده بودم که "روزنامه خواندن مال آدمهای بیکاره". یعنی درسته

Mittwoch, 6. Februar 2013

Blog veröffentlicht

!!بلاخره بعد از کلنجار زیاد خصوصي را عمومی کردم

Montag, 4. Februar 2013

Freitag, 18. Januar 2013

میراث پنج‌هزار ساله

اغلب اوقات فکر میکردم که آلمان جای دیدنی ندارد. مهمان هم که برایمان می آمد می گفتم که اینجا جاهای دیدنی زیاد ندارد. چندتا کلیسا و از اینجور چیزها البته هست
تا اینکه صفحه اینترنت میراث جهانی یونسکو را دیدم. تو این هم ایتالیا ، اسپانیا ، فرانسه و آلمان در صدر جدول هستند. مثل فوتبال!! حالا خوبه که آلمان تو جنگ جهانی تقریبا با خاک یکسان شده بود وگرنه تعداد اثار باستانی اشان سر بفلک میگذاشت. نمیدانم کی تقصیرکاره: ما یا یونسکو. آخه این درسته که محوطه‌ی باستانی شوش تا به حال تبت نشده باشد. حالا حتی فقط یک سنگ اونجا وجود داشته باشد

Donnerstag, 17. Januar 2013

Plup

... at Jack Rabbit Slim’s !!


Dienstag, 8. Januar 2013

in Furka - Swiss

سوئیس را کشوری می شناسم با امکانات مجهز راه و ترابری (جاده ، راه آهن ، تونل ، پل !!) که امکان دسترسی به مناطق بی نظیری مثل کوه های آلپ را میدهد. تعداد بیشماری تونل در این کشور وجود دارد که خودم یکی از آنها را بنام فورکا دیده ام. در نزدیکی فورکا تا سال ٢٠١٦ تونل جدیدی درست می شود که طولانی ترین تونل جهان خواهد شد. ٥٧ کیلومتر زیر کوهای آلپ!
دمشان گرم که بدون داشتن نفت و شرکت های تجاری این همه پیشرفت داشته اند. اغلب این پل و تونل ها میلیونها و یا میلیاردها فرانک خرج داشته اند. اخه مگر میشود فقط از طریق بانک و بیمه و برف اینقدر سرمایه بجیب زد. همشان هم با ب شروع میشوند ، ش

Sonntag, 6. Januar 2013