Mittwoch, 26. Januar 2011

کشک و شراب

کشک محصول لبنی است از شیر و تا آنجایی که میدانم فقط در ایران از ان استفاده میشود. عجیب نیست که دنیای پیشرفته غرب هم چیز را درباره شیر میداند ولی کشک را نمیشناسد!! به من که خیلی مزه میدهد ، هر چند که فقط دو نوع غذا را میشناسم که با کشک می خورند. شاید هم به همین خاطر است که خارجی ها نمیدانند از ان برای چی استفاده بکنند. دیروز که داشتم این شیشه کشک را استفاده میکردم ، چشمم به این تذکر روی شیشه افتاد که نظرم را خیلی جلب کرد
بهترین تاریخ مصرف دو سال بعد از تولید می باشد


سریع فکر کردم که پس کشک ما رقیب سرسخت شراب است. هر چه قدیمیتر بهتر. بنابر این ، ما اگر در مملکتمان شراب نداریم کشک که داریم

Donnerstag, 20. Januar 2011

Chalet

از ۴ سال پیش شروع کردیم به اصرار و اجبار یکی از اعضای خانواده دراین موقع سال یک مسافرت زمستانی انجام بدهم. بعد از اتریش و آلمان حالا نوبت سویس بود. در مناطق اسکی به کلبه های چوبی که امکانات زندگی برای یکی دو هفته را دارند شاله میگویند. از نظر امکانات به قول مثل آلمانی
zu viel zum Sterben, zu wenig zum Leben!!

به هر حال ما یکی از این شاله ها را از طریق دوستمان به قیمت مناسب کرایه کردیم. بر خلاف توصیه افراد وارد متاسفانه شب بود که به آنجا رسیدیم. چون این شاله ها معمولا روی کوه و تپه ساخته میشوند ، خیابان یا جاده ی آدرس داری ندارند. حالا بیا توی این تاریکی و برف آنرا پیدا کن! در ثانی: این کلبه ها چون مدتی خالی هستند ، باید آنها را در ابتدا برای زندگی کردن دوباره روبراه کرد. برای مثال ، ان شب باید شیر اصلی آب را که در حیاط پشت خانه ، در یک چاه یک متری در زیرزمین قرار داشت ، در حیاطی که دو متر برف روی ان نشسته بود ، پیدا و باز میکردم! بدون چراغ ...... حکایتی بود. و مسلما باید موقع ترک شاله هم دوباره همه چیز را چفت و بست کرد وگرنه لوله ها یخ میزند و می ترکند

من در مجموع از ورزش های برفی زیاد خوشم نمیاید. شاید بخاطره این که از بچگی با آنها آشنا نشده ام. با همه این احوال ، سال اول اسکی آلپاین کردم (و شستم را شکاندم) و امسال اسکی استقامت (و کتفم صدمه دید). نمی دونم به نظر من دردسرش و خطرش بشتر از حالش است. اما خیلی ها هم هستند که بد جوری لذت میبرند


به هر حال ، آدمهای زیادی را می بینی که با لباس و کفش سنگین اسکی مثل فضانوردان راه می روند ، یک علامه پول هنگفت خرج میکنند (برای کلاس اسکی ، برای وسایل و تجهیزات اسکی سواری ، برای ورودیه به محل اسکی سواری و ...) ، خطرات مصدومیت را به جان می خرند ، برای فقط یک خورده حال
مسیر های ما تا به حال

Dienstag, 18. Januar 2011

باستان 3

تا به حال چندین و چند بار به این عکس نگاه کردم و هر دفعه بیشتر حسرت خوردم تا اینکه مغرور شوم! جالب اینکه اگر در عکس ها دقت کنید ، می بینید که ما در هیچ برهه ای از زمان حال گرفتن عربستان را نداشتیم. شاید هم فکر میکردیم ، آنجا ارزش چیزی برای گرفتن را ندارد!! ولی آنها زبان و فرهنگ ما را گرفتند. خوبه که اقلا عید نوروز را که در اوایل انقلاب در حال مردن بود ، دوباره زنده کردیم
میگم نکنه به این خاطر
 


History of Iran in 5 minutes  (3200 BCE - 2013 CE):

Dienstag, 11. Januar 2011

منو ، خارج ۵

اتاق دانشجوییم در طبقه دوم خانه ای بود که وضیعت ساختمانی چندان خوبی نداشت. در<خارج ۳> کمی درباره ان نوشتم. اما بچه های دانشجوی خوبی داشتیم. ۳ تا دانشجوی پزشکی ، ۱ دانشجو تغذیه و با من. خیلی خوب بودیم و اصلا مشگلی نبود. یک سال تصمیم گرفتیم در حیاط و زیرزمین خانه یک پارتی تابستانی براه بندازیم. پارتی عالی شد که سال بعد هم ان را تکرار کردیم. زیرزمین ساختمان که واقعا دربوداغون بود ، کمی روبراهش کردیم و بعنوان سالن دیسکو استفاده نمودیم. شب از همه نظر جالبی شد!! از اینکه اصلا مهمانهایمان جرعت کردن به همچنین زیرزمینی بروند ، خودش جای تعجب داشت

دوران دانشجوی بلاخره تمام شد و من فصل‌ جدیدی را در زندگی ام آغاز کردم. فصل کار و خانواده. اول کار آمد. از طریقه یکی از هم دانشجوی ام در یک شرکت برنامه نویسی کامپوتر، که برای صنف شیشه بران کار میکرد ، استخدام شدم. برنامه های که مینوشتیم مختلف بودند: دستور سفارش ، حسابداری ، بانک خريدارها ، تقسیم بندی شیشه ها و غیره. از همه جالبتر برنامه ای بود که شرکت مان حتی ان را به عنوان اختراع‌ به‌ ثبت‌ هم رسانده بود. این برنامه از طریق محاسبات پیچیده ریاضی تعيين‌ می کرد که با سفارشات موجود ، شیشه بزرگ را چگونه باید برید که کمترین باقيمانده را داشته باشد و بهترین حالت را برای قرار دادن شیشه های بریده شده در دستگاه های تنور و سردخانه مخصوص شیشه ها. تقریبا شش سال آنجا کار کردم. محیط خوبی داشت ولی حقوق کم میدادند