نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
ای چرخ فلک، خرابی از کینه توست بیدادگری عادت دیرین توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه توست
ابریق می مرا شکستی، ربی بر من در عیش را ببستی، ربی
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی خاکم به دهن مگر که مستی، ربی
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
ای چرخ فلک، خرابی از کینه توست بیدادگری عادت دیرین توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه توست
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی خاکم به دهن مگر که مستی، ربی
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen