Freitag, 23. April 2010

منو ، خارج ۴


در دوران کالج/دانشگاهی ام ، یعنی دوره ما ، ۱۰-۱۲ هم وطنی وجود داشتد. من فقط توی دانشگاه با آنها تماس داشتم. البته اینجا وانجا همدیگر رو می دیدیم ولی خوب بندرت. کلا بچه های خوبی بودیم

یکی از خاطراتی که هنوز به یادم است: روز دوشنبه - یعنی بعد از اخرهفته - بود. در بین دو کلاس و در زمان استراحت در کافه تریا مشغول صحبت بودیم. یکی ازهمین بچه های هموطن صحبت میکرد. از اینکه آخرهفته اش چقدر خوب بوده و در کنار دریاچه بودند و کباب پارتی به راه انداخته بودند و خلاصه خیلی حال کرده بود. با آب و تاب فراوانی تعریف میکرد. در این بین من همش فکر میکردم: اه چه آخر هفته گندی داشتم من! همش توی اتاق ام بودم و درس میخواندم و تمرین ها رو حل میکردم و تکلیف های سخت آخرهفته رو انجام میدادم و ...... غرق همین افکار بودم که دوست عزیز یکدفه روش رو کرد به من و بدون تعارف و خجالت از من پرسید: راستی ، میتونم از روی تکلیفهایت یک کپی بکنم و بنویسم؟ تو حتما انها را انجام دادی - نه!؟ بعدش هم زد زیر خنده

Freitag, 16. April 2010

توالت ایرانی

هر وقت میخوام برم ایران ، از یک چیز حسابی غصه ام میگیرد. از توالت های ایرانی
واقعا نمیدانم درباره این توالت های کثیف و حال بهم زن با ان بوی شدید تعفن چه بگویم. البته نه همه جا ولی ۷۰/۸۰ درصد اینطور است.


ان موقها که اینجا آماده بودم ، از چند نفر به طعنه شنیدم که با تعجب می پرسیدند: چرا ما(ها) توی یک سوراخ توالت میکنیم؟ اوایل برایم این مسئله بسیار خجالت آور بود و اعتماد بنفسم رو بسیار پایین میآورد. بعدها سعی کردم مسئله را با توضیح علمی و پزشکی توجیه کنم که ای بابا مگر نمیدانید که چونبک زدن روی سوراخ از نظر زوردادن طریقه صحیح و علمی توالت کردن است! حالا پیش خودمان بماند که آدم واقعا چه مشگلاتی دوربره توالت به سبک ایرانی دارد: منجمله آنهای که وزن سنگین دارند و یا آنهای که یبوست و یا اسهال دارند ، و یا اصلان آنهای که باد دارند و .... بهتر است توضیح کامل دیگر ندهم

حالا که این همه سال از توالت کردن خارجی ما میگذرد ، به این واقعیات رسیده ام که این نوع توالت ها واقعا بسیار راحت تر و تمیز تر از مال خودمون هستن. حالا میتونین فکر بکنین که وقتی از ایران به اینجا میخوام بیایم ، فقط به چی فکر میکنم

Mittwoch, 14. April 2010

Magazine - SPIEGEL 2/10


Eine interessante Ausgabe eines deutschsprachigen Magazins über Persien, das ich hier gesehen und gelesen habe!

SPIEGEL Geschichte Heft 2/2010

Dienstag, 13. April 2010

تهران ۸۹

وای ... وای ... و باز هم وای ... از دست این شهر! تهران ، شهری برای عشق و نفرت!
یک هفته اول را همیشه احتیاج دارم تا بتوانم خودم را تا حدی تطبیق بدهم. و تازه داری به چیزهای عجیب این شهر عادت میکنی ، باید برگردی. بیشترین چیزی که اذیت میکند ، ترافیک هولناک این شهر است. واقعا یک فاجعه است! اما خاطره جالبی امسال برایم ماند: ساعت ۹:۳۰ شب بود. از میدان حسن اباد بطرف تهرانپارس با پرایدمان رانندگی میکردم. مسیرم: فردوسی - پل چوبی - امام حسین و تهران نو بود. ترافیک سنگینی در ان موقع شب بود که واقعاء کلافه ام کرده بود. همینطور که عصبی از پنجره ماشین به اینور و انوار نگاه میکردم ، یکدفعه رادیو آهنگ تیتراژ سریال دارا و ندار را گذاشت. انگاری همه ماشینها داشتند این آهنگ را گوش میدادند. درتمام خیابان صدای بلند این آهنگ شنیده میشود. لحظه عجیبی بود. چندبار موهای تنم سیخ شد. و خاطره این آهنگ برایم ماند