Sonntag, 14. März 2010

منو ، خارج ۳

بعد از قبولی کالج اسباب کشی کردم ، یا بهتر بگویم هجرت کردم. باید یک خانه سریع پیدا میکردم. یک اتاق ۳در۵ در یک ساختمان دربوداغون دو طبقه پیدا شد. در طبقه ما ۳ تا اتاق دیگر هم بودند. توالت و حمام در انتهای راهرو مشترک بود. پنج سال تمام در این اتاق زندگی کردم

امروز فکر میکنم که چطور اینهمه مدت آنجا ماندم. ولی اصلان بفکرم هم نیامد که جایی دیگر بروم. تمام حواسم به درس و دانشگاه بود. بعضی از چیزهای خانه تیمی ایمان خوب بود. خیلی چیزهاش هم نه. یک سال کالج و چهار سال دانشگاه رو با دیسیپلین ، نظم و انضباط عجیبی پشت سر گذاشتم. روزها تا ساعت ۲ الا ۳ در دانشگاه سپری میکردم. ناهار رو هم در ناهارخوری آنجا میخوردم. بعد ازظهر و عصر تا ۷ شب درس میخواندم ، غذا درست میکردم ، میخوردم و بعد از ان تلویزیون میدیدم و میخوابیدم. صبح ها بهترین موقع درس خواندن برای من بود. بعضی ها رو میشناختم که شب زنده دار بودند و تا پاسی از شب درس میخواندند. کار شبانه برای من غیر ممکن است. چندان دوستان (رفت وآمدی) زیادی نداشتم. تقریبا فقط با دوستان آلمانی خانه تیمی ایمان رابطه داشتم! ان هم تا آنجایی که وقت اجازه میداد. شاید بعضی چیزها و یا کارها رو میتوانستم بهتر انجام بدهم! بدون شک! هر چی بود گذشت.

مهمترازهمه توانستم به هدفم دست یابم: فارغ تحصیلی رشته انفورماتیک با نمره 2

کار پایانی با نمره 1
جزوه ۱۳ نفری بودم که درسمان را یکماه زودتر از موعد مقرر باتمام رساندیم. از این دوران دانشگاهی میتوانم به عنوان یکی از زمانهای خوب زندگی ام یاد کنم
چیزه جالبی که در رابطه با نمره خوبم میتوانم بگم اینه که: من در بسیاری از جاها ، کمبود هوشم رو با تلاش زیاد جبران میکردمشدنیه

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen