مدت پذیرش دانشگاه گذشت و ایستگاه بعدی من شهرهای
شدن. بعد از اینکه اطلاع پیدا کردم که با دیپلم ما باید یک سال در اینجا کالج بگذرانیم تا بتوانیم ورودی دانشگاه را بگیریم ، شروع کردم خودم را آماده کردن برای امتحان ورودی. این دوران را میتوانم بجرات دوران بلوغ جوانی ام بخوانم. پارتی و کافه ، سیگار و آبجو. البته همه اش هم عشق و حال نبود. به هیچوچ! ایام تنهایی و غربت هم به اندازه کافی پیدا میشد. بخاطره همین دوران گیجی هم در امتحان ورودی سال اول رد شدم و دومین امتحان رو توانستم قبول بشم ، که اگر نمیشدم خدا میداند سرنوشت چه میشددر اینجا با خیلی از جوانهای هموطنی آشنا شدم که تقریبا همه پناهنده بودند. کمتری ها سیاسی و بیشتری ها فراری! در میان آنها با یکی از بچه ها بسیار اخت شدم. دوست عزیزع-ب. تقریبا همه کارمان را با هم انجام میدادیم وحتی هم خانه و هم کاسه هم شدیم. متاسفانه رابطه صمیمی من و او به خاطره یک اشتباه او ویک اشتباه بزرگتر از من به پایان گرفت. هرجا که هستی ، ع-عزیز ، امیدوارم سالم و خوب باشی. یادم میاید در آپارتمانی که اجاره کرده بودیم شوفاز نداشتیم. یک بخاری بود که با ذغال سنگ کار میکرد. هر شب که سروقت ، ساعت سه نیمشب خاموش میشد ، بایستی دستمان رو تا نیمه توی ان میکردیم و با روزنامه آتیش زده یجوری دوباره روشنش میکردیم. عین قرون وسطی
در اینجا و این دوران خیلی کار کردم تا بتوانم امرار معاش بکنم. کارهای عجیب و سخت!! من و گروه خیلی به خانه جوانان شهرمان میرفتیم. در آنجا آقای مهربانی بود که برای ما کارهای ریز و درشت پیدا میکرد. این تیکه رو از روزنامه محلی ان زمان پیدا کردم
Vor wenigen Wochen wurde sie gegründet - die 'Neuwieder Aktion arbeitsloser Jugendlicher' (kurz: 'Naja'). Mittlerweile kann die von Sozialarbeiter Hans Hecht organisierte Gruppe erste Erfolge vermelden.
یکی از این شرکتها که دم رودخانه راین بود ، نمیدانم برای چه کاری احتیاج به سنگ داشت. این سنگهای خورده را با کشتی های بسیار بزرگی حمل و نقل میکردند. وقتی کشتی برای تخلیه میرسید ، احتیاج به افرادی داشتند که به داخل کشتی بروند و سنگ هایی که کناره بدنه کشتی است با یک بیل به واسطه زمین کشتی بریزند تا بیل الکتریکی بتواند آنها را جمع کند
بله ، مثل دزدای دریایی پارچه میبستیم سرمون و میرفتیم تو. وقتی زنده می آمدیم بیرون ، قیافه هامون مثل مجسمه سفالی بود و دو روز نمیتونستیم درست تنفس کنیم. چه دورانی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen